کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتمه دور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تتمة
لغتنامه دهخدا
تتمة. [ ت َ ت ِم ْ م َ ] (ع اِ) تمام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمامی چیز. (ناظم الاطباء). بقیه و آخر هر چیز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضمیمه و ذیل . (ناظم الاطباء). التتمة؛ مایتم ُ به الشی ٔ. (المنجد) : تتمه ٔ حال ایشان در موضع خویش گفته شود....
-
جستوجو در متن
-
دور
لغتنامه دهخدا
دور. [ دَ ] (ع اِمص ) گردش . (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). گردش چون دور جهان و دور فلک . (آنندراج ). دوران . گردگردی . چرخش . گردانی . (یادداشت مؤلف ) : تا فلکها را دور است و بروج است و نجوم تا کواکب را سیر است و فروغ است و ضیاست . فرخی .از...
-
پای پوش
لغتنامه دهخدا
پای پوش . (نف مرکب ، اِمرکب ) پاافزار. کفش . نوعی از پاافزار و جوراب است . (تتمه ٔ برهان ). چموش : هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ ، یکی را دیدم ...
-
صفوت
لغتنامه دهخدا
صفوت . [ ص َ وَ ] (ع اِ) صفوة. خالص و برگزیده ٔ چیزی : چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام . مسعودسعد.چون ز راه صدق و صفوت نز من آید نز شماصدق بوذر داشتن یا عشق سلمان داشتن . سنائی .آب را تا لطف و صفوت نار را تاب و تب...
-
پرگار
لغتنامه دهخدا
پرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال ....
-
مفخر
لغتنامه دهخدا
مفخر. [ م َ خ َ ] (ع اِمص ) مصدر میمی است به معنی فخر و نازیدن به چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، فخر و نازش . (ناظم الاطباء) : ای تو را بر همه مهان منت ای تو را بر همه شهان مفخر. فرخی .دولت با تو گرفت صحبت دایم کرده ست از تو همیشه دولت م...
-
موجودات
لغتنامه دهخدا
موجودات . [م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ موجودة. رجوع به موجود و موجودة شود. || مخلوقات و آفریدگان و شوندگان . (ناظم الاطباء). کاینات . مکونات . آفریده ها. آفریدگان . برایا. (یادداشت مؤلف ) : بشناختم که آدمی شریف تر خلایق و عزیزتر موجودات است . (کلیله و دمنه...
-
تاج الملک
لغتنامه دهخدا
تاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابونصربن بهرام القوهی وزیر شمس الدوله ٔ دیلمی . مؤلف تتمه ٔ صوان الحکمه در ترجمه ٔ احوال ابوعلی سینا آرد: ... پس تاج الملک او [ بو علی ] را بمکاتبه باعلاءالدوله متهم ساخت و او را گرفت و در قلعه ٔ نردوان [ فردجان ؟ ] ...
-
روحی ولوالجی
لغتنامه دهخدا
روحی ولوالجی . [ ی ِ وَل ْ ل ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن ششم هجری است که بعد از عهد قطران (متوفی در بعد از 465) و خواجه مسعودسعدسلمان (متوفی در 515) میزیسته است زیرا در اشعار خود از این هردو استاد نام برده و خود را از حیث سخا و سخن بمسعودسعد و در مطلع و...
-
عمر خیام
لغتنامه دهخدا
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حکیم ، ریاضی دان و شاعر بزرگ ایران در قرن پنجم و ششم هجری . سال ولادت و ابتدای زندگی او بدرستی معلوم نیست ، ولی و...
-
غریب الحدیث و القرآن
لغتنامه دهخدا
غریب الحدیث و القرآن . [ غ َ بُل ْ ح َ ث ِوَل ْ ق ُ آ ] (ع اِ مرکب ) (علم ...) حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید: امام ابوسلیمان حمدبن محمد خطابی گوید: کلام غریب آن است که غامض و دور از فهم باشد چنانکه غریب از مردم آن را گویند که دور از وطن و منقطع از اه...
-
پایان
لغتنامه دهخدا
پایان . (اِ) آخر و انتها و نهایت و کرانه ٔ هرچیز. (برهان ). غایت .کران . اَمَد. اَجَل . عاقبت . فرجام . قُصاری . (دهار).سرانجام . انجام . مُدیه . مُدی . منتهی . تَک . تَه . قعر. خاتمه . اختتام . ختم . غِب ّ. مَغبّه . (منتهی الارب ). آخر کار. عاقبت کا...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || بال و پر. (برهان ). جناح . تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. (جهانگیری ). از سر کتف تا سر ا...
-
جالینوس
لغتنامه دهخدا
جالینوس . (اِخ ) نام یکی از حکمای کرام . او طبیب هشتم است از طبیبان که هریک بیمثل زمان خود بوده اند اول ایشان اسقیلپیدس دوم غورس سوم مینوس چهارم برمانیدس پنجم افلاطون ششم اسقلیپیدس هفتم بقراط هشتم جالینوس است . وی خاتم مهر اطباء است . (آنندراج ). وی ...