کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تتار
لغتنامه دهخدا
تتار. [ ت َ ] (اِخ ) از امرای دولت سلطان غیاث الدین ، مسعودبن محمد سلجوقی است که وی را صاحب بزرگ میگفتند و بسال 543 هَ . ق . به قتل رسید. رجوع شود به اخبارالدولة السلجوقیه ص 111، 113، 117، 118، 120.
-
تتار
لغتنامه دهخدا
تتار. [ ت َ ] (اِخ ) تاتار است که آن ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند. (برهان ). تتار و تتر همان تاتار و تتری منسوب بدان . (فرهنگ رشیدی ). مخفف تاتار است . (فرهنگ نظام ). تاتار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) : نوک سر کلک او قبل...
-
واژههای مشابه
-
آهوی تتار
لغتنامه دهخدا
آهوی تتار. [ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
واژههای همآوا
-
ططار
لغتنامه دهخدا
ططار. [ طَ ] (اِخ ) معرب تتار. ططر. تتر. تاتار. رجوع به تاتار شود.
-
جستوجو در متن
-
ططار
لغتنامه دهخدا
ططار. [ طَ ] (اِخ ) معرب تتار. ططر. تتر. تاتار. رجوع به تاتار شود.
-
ططر
لغتنامه دهخدا
ططر. [ طَ طَ ] (اِخ ) ططار. معرب تتر و تتار و تاتار. و رجوع به تاتار شود.
-
تتری
لغتنامه دهخدا
تتری . [ ت َت َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به تتر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). منسوب به تتر باشد که ولایت تتار است . (برهان ). منسوب به تتر که مخفف تاتار است و آن ملکی است از ترکستان که ساکنان آنجا در سابق کافر بودند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تتری منسوب...
-
تاتار
لغتنامه دهخدا
تاتار. (اِخ ) نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
تتاری
لغتنامه دهخدا
تتاری . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تتار. (ناظم الاطباء). تاتاری . تتری . که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد. مردم تاتار و یا هرچیز منسوب بدان : گل بهاری بت تتاری نبیذ روشن چرا نیاری ؟رودکی (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 544).دل ...
-
تارتار
لغتنامه دهخدا
تارتار. (اِخ ) اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154 - 1227 م .) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه ٔ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ٔ «تاتار» یا «تتار» یا «تتر» گرفته شده است . تاتار را نیز تارتا...
-
طامغاز
لغتنامه دهخدا
طامغاز. (اِخ ) پسر امیر سنقر اشقر در بلاد تتار متولد شده وبه قاهره رفته و در آنجا مدت پنجاه سال فرمانروائی کرده است . مردی بخشنده و زیباروی بود و برادری داشت موسوم به ابراهیم که اندکی پیش از مرک طامغاز از جانب بوسعید نزد او به رسالت آمد. طامغاز در مح...
-
شک کردن
لغتنامه دهخدا
شک کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شک افتادن . تردید کردن . خلاف یقین کردن . ارتیاب . مراء. ممارات . مریه . امتراء. بیقره . (از یادداشت مؤلف ) : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتارشرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن . سعدی .هر جای که بگذری بدان خوبی کس ش...