کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبعید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبعید
لغتنامه دهخدا
تبعید. [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء): بعده تبعیداً؛ دور کرد او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی را از وطنش بیرون کردن بجهت جرم سیاسی و غیر آن . (این معنی ) برای ل...
-
واژههای مشابه
-
تبعید کردن
لغتنامه دهخدا
تبعید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبعید. نفی بلد کردن . اخراج بلدکردن . کسی را جلای مکان یا وطن فرمودن . || (اصطلاح حقوقی ) نوعی مجازات ، چنانکه کسی را بنا بدستور محاکم دادگستری و یا سایر مراجع صلاحیت دار از شهر یا ناحیه ای اخراج کردن و یا شخص م...
-
جستوجو در متن
-
آواره کردن
لغتنامه دهخدا
آواره کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . اخراج . تبعید کردن . جلاء دادن .
-
شهر در کردن
لغتنامه دهخدا
شهر در کردن . [ ش َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبعید کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
گابی نیوس
لغتنامه دهخدا
گابی نیوس . (اِخ ) قاضی رومی ، وی در تبعید سیسرون (48 - 100 ق . م .) دست داشته است .
-
سرکلة
لغتنامه دهخدا
سرکلة. [ س َ ک َ ل َ ] (ع مص ) نفی بلد کردن . تبعید کردن . اخراج کردن . (دزی ج 1 ص 650).
-
اشحاص
لغتنامه دهخدا
اشحاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن کسی را. || نفی بلد کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تبعید کردن .
-
استراکیسمس
لغتنامه دهخدا
استراکیسمس . [ اُ م ُ ](یونانی ، اِ) استراسیسم .کلیس تنس پس از تبعید پیزیستراتیدس (509 ق . م .) در آتن قانونی وضع کرد که بموجب آن افراد مدینه می توانستند هر کسی را که استبداد و یا جاه طلبی او مخل آزادی عمومی است به ده سال تبعید محکوم سازند. چنین حکمی...
-
اریستید
لغتنامه دهخدا
اریستید. [ اَ ] (اِخ ) آریستیدس . از سرداران و سیاسیون بزرگ آتن بود که بواسطه ٔ درستی و انصاف بسیار او را عادل لقب داده بودند. در جنگ ماراتُن سخت مشهور شد ولی بتحریک تمیستُکلْس سردار دیگر آتن که با وی مخالف بود او را تبعید کردند. معروف است که چون در ...
-
ودر
لغتنامه دهخدا
ودر. [ وَ ] (ع مص )مست شدن چنانکه بیهوشی طاری گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور کردن و تبعید نمودن . (از اقرب الموارد).
-
شارراس
لغتنامه دهخدا
شارراس . (اِخ ) ژان باتیست آدولف . سرهنگ فرانسوی متولد در قصبه ٔ فالسبورگ (1865 - 1810). وی در سال 1848 وزیر جنگ بود و به سال 1852 تبعید شد.
-
حسن آبادی
لغتنامه دهخدا
حسن آبادی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دعات اسماعیلیه .معاصر ابن الندیم ، به بغداد و پس از نفی و تبعید شیرمدی دیلمی به آذربایجان رفته است . (از ابن الندیم ).
-
یواقیم
لغتنامه دهخدا
یواقیم . [ ی ُ ] (اِخ ) از پادشاهان یهود بود و از سال 608-598 ق . م . سلطنت کرد. او ارمیای پیغمبر را شکنجه داد و سرانجام به دست بخت النصر برافتاد و به بابل تبعید گردید. (از قاموس الاعلام ترکی ).