کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سعیدبن ابان بن صالح بن قیس قرشی مولی عثمان بن عفان . سمعانی آرد: وی از مردم همدان است و به بغداد شد و بدانجا از اصرم بن حرشب و قسم بن حکم و جز او حدیث کرد. ازوی محمدبن عبداﷲبن سلیمان و محمدبن اسحاق بن خزیمه وجز...
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت َ ب َ ] (ص نسبی ) تابع و جانشین . (ناظم الاطباء). || مقابل اصلی . وجود تبعی . مقابل وجود اصلی .
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت َ عا ] (ع ص ) بقرة تبعی : ماده گاو گشن خواه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت ُب ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبع. (انساب سمعانی ). رجوع به تُبَّع شود.
-
واژههای مشابه
-
حسان تبعی
لغتنامه دهخدا
حسان تبعی . [ ح َس ْ سا ن ِ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن اسعد حمیری و حسان بن عمرو شود.
-
واژههای همآوا
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) اصفهانی . تخلص یکی ازشعرای ایران است ، نامش عبداﷲ وی از اهالی اصفهان بود، در اوایل عبدی و بعد طبعی تخلص میکرد. از اوست :سیل اشکم گرهی در دل جیحون زده است تیر آهم به صف چرخ شبیخون زده است لاله از خجلت همچشمی داغ دل من زین چمن خیمه...
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) سمنانی . یکی از شعرای ایران و از اهالی سمنان بوده . از اوست :شرح سوز دل که عمری از تو پنهان داشتم گر نگویم دل ،وگر گویم زبان میسوزدم .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) سیستانی . یکی از شعرای ایران است و از اهالی سیستان بوده است . از اوست :زود از برم چنین گله آلود برمخیزباقی نمانده جز نفسی ، زود برمخیز. (قاموس الاعلام ترکی ).نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است .طبعش خیلی لطف داشته از اقران مل...
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) قزوینی . یکی از شعرای ایران و از اهالی قزوین می باشد. وی از تلامذه ٔ حکیم شفائی اصفهانی بوده است :تنها به دیده می نتوان دادِ گریه دادچون ابر باید از همه اعضا گریستن . (قاموس الاعلام ترکی ).نصرآبادی آرد: طبعی قزوینی خوش طبع و شوخ ...
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است . وی در قرن دهم هجری میزیسته و از دانشمندان عصر خود و تلامذه ٔ ابوالسعود افندی بود. بعدها حیثیت خود را بانهماک درعیش و عشرت لکه دار کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (ص نسبی ) جبلی . صاحب غیاث اللغات گوید: طبعی منسوب به طبیعت است ، چرا که حرف ثالث اگر با باشد در حالت نسبت حذف کنند، چنانچه مدنی منسوب به مدینه و بهمین حرکات نام فنی از فنون حکمت . و بفتح اول و سکون ثانی نیز آمده ، در این صورت منسوب به ...
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (معرب ، اِ) کلیبولی . یکی از شعرای قرن دهم عثمانی است . وی از اهالی کلیبولی بوده و نامش سلیمان است . مدتی به قضاوت اشتغال داشته و بعدها در بغداد به دفترداری پرداخته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است . وی در قرن دهم هجری میزیسته و به اشتب زاده شهرت داشته . از اوست :عارضک شوقیله یا قدم سینه م اوزره تازه داغ سینه ده شاه خیالک قوروی بر گلگون اوتاغ .(قاموس الاعلام ترکی ).