کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبصیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبصیر
لغتنامه دهخدا
تبصیر. [ ت َ ] (ع مص ) تبصرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بینا کردن . (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).بینا گردانیدن . (آنندراج ). || شناسا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناسانیدن . (آنندراج ). ...
-
جستوجو در متن
-
شناسانیدن
لغتنامه دهخدا
شناسانیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) تعریف . تبصیر. شناساندن . (یادداشت مؤلف ). معرفی کردن و معروف کنانیدن و شناختن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
زبداء
لغتنامه دهخدا
زبداء. [ زَ ] (اِخ ) نام جد محمدبن احمد مذاری . حافظ در تبصیر به نقل از ابوبکربن خزیمه و احمدبن یحیی تستری و دیگران ، زبداء ضبط کرده ولی در مسند بزاز چنین آمده : محمدبن زباد عن عمروبن عاصم . (از تاج العروس ).
-
شاذ
لغتنامه دهخدا
شاذ. [ شاذذ ] (اِخ ) ابن فیاض . محدث و نامش هلال است . در تبصیر چنین آمده و او ابوعبیدةالیشکری البصری صدوق است . (تاج العروس ذیل شذّ). تابعی است . رجوع به ابوعبیدة شاذبن فیاض البصری شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن صباح کبشی .و در تبصیر ابن الصباغ آمده است وی از معاذبن المثنی روایت کند و نسبت آن به کبش است و آن موضعی است . (تاج العروس ماده ٔ ک ب ش ).
-
زجلة
لغتنامه دهخدا
زجلة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) نام دختر منظور که زن زبیر است . (منتهی الارب ). دختر منظوربن زبان بن سیار فزاریست . در همه ٔ نسخ ویرا زوجه ٔ زبیر نوشته اند اما صواب آن است که وی زوجه ٔ پسر زبیر بوده است و در عباب و تبصیر بدین موضوع تصریح شده است . (از تاج ال...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد الاسفراینی الشافعی ، کنیتش ابوالمظفر و وفاتش در 471 هَ . ق . بوده ، او راست : کتابی به نام «تاج التراجم ،فی تفسیر القرآن للاعاجم » و کتابی دیگر بنام «تبصیر فی الدین ، و تمییزالفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین » کتاب کوچکی ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب سیبی ملقب به هبةاﷲ. مؤلف تاج العروس در ماده «س ی ب » آرد که وی مؤدب امیرالمؤمنین المقتدر بود. و در نسخ چنین آمده و در تبصیر وی مؤدب مقتدی ذکر شده . او از ابوالحسین بن بشران و از او ابن السمرقندی استماع کرده ا...
-
سجستانی
لغتنامه دهخدا
سجستانی . [ س ِ ج ِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالعزیز سجستانی العزیزی مکنی به ابوبکر یا عزیری منسوب به عزرة.ادیب فاضل ، متواضع است . از ابوبکربن انباری علم فراگرفت . او غریب قرآن را تصنیف کرد که مشهور است ، گویند آن را در پانزده سال تصنیف کرد. این کتاب در چا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یولة المیهنی ، مکنی به ابوالحسن ، منسوب بمیهنه قریه ای بخابران بین سرخس و ابیورد و پسر او ابوسعید فضل بن احمد صاحب کرامات است . اواز زاهر سرخسی و از او ابوالقاسم سلمان بن ناصر انصاری روایت دارد و در شهر خویش به سال ...
-
اصحاب مکرم
لغتنامه دهخدا
اصحاب مکرم . [ اَ ب ِ م ُ ک َرْ رَ ](اِخ ) پیروان مکرم بن عبداﷲ عجلی ، ازجمله ٔ ثعالبه بودند ولی از آنها منشعب شدند و گفتند: تارک صلات کافر است از اینرو که خدا را نمیشناسد، همچنین مرتکبان دیگر کبایر را کافر میخواندند، چه عقیده داشتند گناهکاران همه خد...
-
زجلة
لغتنامه دهخدا
زجلة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) کنیز معاویه و یا کنیز دختر وی عاتکه . وی از محدثان بوده است . (از منتهی الارب ). وی از ام الدرداء روایت دارد. در نسخ قاموس پس از ذکر زجله دختر منظوربن زبان چنین آمده است : «او مولاة معاویه او ابنته ...» . و این بر خلاف صوابست ...
-
زبحی
لغتنامه دهخدا
زبحی . [ زَ ب َ ] (اِخ )علی محدث مکنی به ابوالحسن بن ابی بکربن محمد. (از منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : در متن قاموس ابوالحسن علی بن ابی بکربن محمد ضبط شده و صواب ابوالحسن علی بن ابی بکر محمد است . وی محدث و اهل زبح (قریه ای به جرجان ) است و از ...
-
زبالة
لغتنامه دهخدا
زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است . و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند نسبت به زباله بن حباب بن مکرب بن عملیق . و ابن کلبی گوید: نسبت به زباله دختر مسعود از عما...