کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبرک کردن
لغتنامه دهخدا
تبرک کردن . [ ت َ ب َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارک گرفتن . تبرک یافتن : مردمان صقلاب که بخدای بازگردند وفرزندی را بر جایگاه عبادت وقف کنند این شریانها [ شریانهایی که به اوعیه ٔ منی پیوسته است ] ببرند تا قوت شهوت جماع از وی بریده شود و بدان تبرک کنن...
-
واژههای مشابه
-
تبرک بودن
لغتنامه دهخدا
تبرک بودن . [ ت َ ب َرْ رُ دَ ] (مص مرکب ) برکت داشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به تبرک شود.
-
تبرک آسیا
لغتنامه دهخدا
تبرک آسیا. [ ت َ ب َ رَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز میکنند. (ناظم الاطباء). آلتی آهنی که بدان سنگ آسیا را اصلاح کنند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 271 الف ). رجوع به تبره شود.
-
خرقه ٔ تبرک
لغتنامه دهخدا
خرقه ٔ تبرک . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ ت َ ب َرْ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به «خرقه در نزد صوفیان » ذیل «خرقه » شود.
-
جستوجو در متن
-
زیارة
لغتنامه دهخدا
زیارة. [ رَ ] (ع مص ) زار زوراً و زیارةً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زیارت کردن کسی را و دریافتن مقام تبرک را. (آنندراج ). زیارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیارت کردن و نزدیک کسی شدن . (زوزنی ). رجوع به زوار شود.
-
مثافنت
لغتنامه دهخدا
مثافنت . [ م ُ ف َ ن َ / م ُ ف ِ ن َ ] (ع مص ) مجالست کردن . همزانو نشستن : توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است . (المعجم چ دانشگاه ص 10).
-
مبایعت
لغتنامه دهخدا
مبایعت . [ م ُ ی َ ع َ ] (ع اِمص ) (از: مبایعة» عربی ) مبایعه . بیعت کردن : طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود.
-
تیمن
لغتنامه دهخدا
تیمن . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (ع مص ) تبرک . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). تبرک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بابرکت شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به فرخندگی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). به فرخی و فرخندگی...
-
اصفاق
لغتنامه دهخدا
اصفاق . [ اِ ] (ع مص ) بازگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رد کردن و برگرداندن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصفاق باب ؛ باز کردن در. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراز کردن در را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
تحرک
لغتنامه دهخدا
تحرک . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنبیدن و حرکت کردن . (فرهنگ نظام ).ضد سکون . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : گام بگام او چه تحرک نمودمیل بمیلش به تبرک ربود. نظامی ....
-
تمسح
لغتنامه دهخدا
تمسح . [ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) میمنت گرفتن به چیزی به جهت بزرگی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبرک به چیزی به جهت فضل آن و گویند: فلان یتمسح بثوبه ؛ یعنی لباس وی را به بدنها می مالند و بدان بخدا نزدیکی می جویند. (از اقرب الموارد). || دست بدس...
-
استسعاد
لغتنامه دهخدا
استسعاد. [ اِ ت ِ ](ع مص ) سعادت خواستن . نیکبختی جستن . (غیاث ) (زوزنی ): و التزموا ما اوجبه اﷲ من الطاعة علیهم و اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعة اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (از نامه ٔ قائم بامراﷲ بسلطان مسعود، از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301)؛ ترج...
-
ممتاز
لغتنامه دهخدا
ممتاز. [ م ُ] (ع ص ) جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || برگزیده و پسندیده . منتخب شده . دارای امتیاز و برتری و بزرگواری . (از ناظم الاطباء). برتر. فاضل . افضل . راجح . ارجح . صاحب مزیت . نجیب . مفضل . دارای مزیت . فایق . ...