کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبرع
لغتنامه دهخدا
تبرع . [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) چیزی بدادن که واجب نباشد بدادن آن . (تاج المصادر بیهقی ). تبرع بعطاء؛ دهش کردن بی آنکه آن دهش واجب باشد بر وی . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی و کردن کاری که واجب نباشد. (غیاث اللغات )...
-
تبرع
لغتنامه دهخدا
تبرع . [ ت َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تبرا
لغتنامه دهخدا
تبرا. [ ت َ ب َرْ را ] (ع مص ) مصدر تفعل از ماده ٔ برأت بمعنی دوری که آخر آن را به الف مینویسند و میخوانند، در اصل تبرؤ بهمزه است مانند تبرع و تبری بیاءبمعنی تعرض است . (نشریه ٔدانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 2). بیزار کردن . (دهار). بیزاری ...
-
جستوجو در متن
-
تبرعاً
لغتنامه دهخدا
تبرعاً. [ ت َ ب َرْ رُ ع َن ] (ع ق ) از روی تبرّع . بطور تبرع . از راه تبرع . بر سبیل تبرع . رجوع به تبرع شود.
-
صندوق اعانه
لغتنامه دهخدا
صندوق اعانه . [ ص َ ق ِ اِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صندوقی که در جای معین نهند تامردمان به تبرع پولی در آن افکنند کمک مستمند را.
-
متبرع
لغتنامه دهخدا
متبرع . [ م ُ ت َ ب َرْ رِ ] (ع ص ) نیکویی کننده برای رضای خدا. (فرهنگ فارسی معین ). دهش کننده ٔ چیزی که بر وی واجب نبود. (آنندراج ). دهشی که بر شخص واجب نباشد. یقال فعله متبرعاً؛ کرد آن کار را برای ثواب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الم...
-
تکرم
لغتنامه دهخدا
تکرم . [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) دور شدن از لوم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بزرگی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به تکلف کرم نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :...
-
تبرا
لغتنامه دهخدا
تبرا. [ ت َ ب َرْ را ] (ع مص ) مصدر تفعل از ماده ٔ برأت بمعنی دوری که آخر آن را به الف مینویسند و میخوانند، در اصل تبرؤ بهمزه است مانند تبرع و تبری بیاءبمعنی تعرض است . (نشریه ٔدانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 2). بیزار کردن . (دهار). بیزاری ...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ] (ع اِ) چیزی که بدان یاری خواهند. || نیکوکرداری و نیکویی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || انقیاد نفس مر اموری را که حادث شود از طریق تبرع . (از نفائس الفنون ). || سود و نفع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِمص...
-
تفضل
لغتنامه دهخدا
تفضل . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع مص ) افزون شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی . (ناظم الاطباء). || افزونی نمودن . || نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطف و م...
-
نافلة
لغتنامه دهخدا
نافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی ). نواسه . (مهذب الاسماء). نبیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پذرفتاری و پیمان . (منتهی الارب ). پیمان و زینهار. (مهذب الاسماء). قرارداد : پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 210). چنگ درزده ام در بیعت او به وفای عهد و بری ساختن ذمه و...
-
ید
لغتنامه دهخدا
ید. [ ی َ ] (ع اِ) دست یعنی از منکب تا انگشتان و یا کف دست و مؤنث آید و اصل آن یَدْی ٌ می باشد و یَدان تثنیه ٔ آن . ج ، اَیدی ، یدی [ ی ُ / ی َ / ی ِ دی ی ] . جج ، اَیادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دست .(ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (غیاث ) (ده...