کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبرزین
لغتنامه دهخدا
تبرزین . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین ) سلاح . تبر سلاح . تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از برهان ). نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. (غیاث اللغات ) (از ناظ...
-
واژههای مشابه
-
تبرزین دار
لغتنامه دهخدا
تبرزین دار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) سپاهیی که با تبرزین مسلح باشد. این گونه سپاهی در قرن 16 و 17 م . در اروپا وجود داشت و از صنف پیاده بودند.
-
واژههای همآوا
-
طبرزین
لغتنامه دهخدا
طبرزین . [ طَ ب َ ] (اِ مرکب ) معرب تبرزین . نوعی سلاح است بشکل طبر. رجوع به طبردار، طبرداریه و المعرب جوالیقی ص 228 شود. تبری دارای دو لبه که غالباً آنرا به قربوس زین آویزان میکردند و هو فأس السرج . ج ، طبرزینات . این کلمه را بصورت طربزین هم نقل کر...
-
جستوجو در متن
-
تورزین
لغتنامه دهخدا
تورزین . [ ت َ وَ ] (اِ مرکب ) تورزی . سلاحی به شکل تبر که در پهلوی زین گذارند و تبرزین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تبرزین شود.
-
زوبیوه
لغتنامه دهخدا
زوبیوه . [ بی وَ / وِ ] (اِ) حلقه ٔ فلزی که بدسته ٔ گرز و یا تبرزین نصب کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 49 شود.
-
نچک
لغتنامه دهخدا
نچک . [ ن َ چ َ ] (اِ) نوعی از تبرزین . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). نجک . نجق . نوعی از سلاح . (برهان قاطع). || بعضی گویند تبری باشد که بدان هیزم شکنند. (برهان قاطع).
-
چخماخ زدن
لغتنامه دهخدا
چخماخ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ بکار بردن . بوسیله ٔ چخماخ آتش روشن کردن . دو پاره ٔ سنگ چخماخ را بهم زدن ، تا آتش از آن جهد. چخماق زدن .با آتشزنه آتش افروختن . || تبرزین زدن .
-
طبرزین
لغتنامه دهخدا
طبرزین . [ طَ ب َ ] (اِ مرکب ) معرب تبرزین . نوعی سلاح است بشکل طبر. رجوع به طبردار، طبرداریه و المعرب جوالیقی ص 228 شود. تبری دارای دو لبه که غالباً آنرا به قربوس زین آویزان میکردند و هو فأس السرج . ج ، طبرزینات . این کلمه را بصورت طربزین هم نقل کر...
-
نجک
لغتنامه دهخدا
نجک . [ ن َ ج َ ](اِ) نوعی از تبرزین . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). مبدل و مخفف ناچخ که تبرزین باشد، و به ترکی نجق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نچک . نجق . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) : از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک تر...
-
صاحب الدعوة
لغتنامه دهخدا
صاحب الدعوة. [ ح ِ بُدْ دَع ْ وَ ] (اِخ ) لقب ابومسلم مروزی خراسانی . رجوع به ابومسلم مروزی شود : کجاست ضرب تبرزین صاحب الدعوةکجاست احمد زنجی و خرد (کذا) آهنگر. ناصرخسرو.و ابن مقنع به روزگار ابومسلم صاحب الدعوة [ العباسیة ] سرهنگی بود از سرهنگان خراس...
-
چاک چاک
لغتنامه دهخدا
چاک چاک . (اِ صوت مرکب ) چاکاچاک . چکاچاک . چکچاک . چکاچک . طراق طراق . جرنگ جرنگ . ترنگ ترنگ . بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن . (ناظم الاطباء). ص...
-
زبرتنگ
لغتنامه دهخدا
زبرتنگ . [ زَ ب َ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم ) حیوان سواری و باری . (فرهنگ نظام ) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبردزینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتن...