کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبأن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبأن
لغتنامه دهخدا
تبأن . [ ت َ ب َءْ ءُ ] (ع مص ) (از «ب ٔن ») در پی راه و نشان قدم شدن . (منتهی الارب ). ایز گرفتن : تبأنت الطریق و الاثر؛ در پی راه و نشان قدم شدم . (منتهی الارب ): ایزش را گرفتم .
-
واژههای مشابه
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) ابوالعباس التبان امام اهل ری به نشابور بود. (انساب سمعانی ورق 103 الف ).رجوع به تبانیان و آل تبان و ابوالعباس تبانی شود.
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) اسماعیل الاسود المصری التبان . وی از ابن وهب حدیث کرد و بعد از سنه ٔ 260 درگذشت . (از تاج العروس ).
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) البصری . از مردم بصره که به بغداد رفت و در آنجا از مروبن مرزوق و عمربن الحصین و محمدبن ابی بکر المقدمی حدیث کرد و ابوعمروبن السماک الدقاق و ابوالعباس محمدبن احمدبن عبداﷲ از وی روایت کرده اند. (انساب سمعانی ورق 103 الف ).
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک مکنی به ابوعبداﷲ معتزلی شیعی . وی بسال 419 هَ . ق . درگذشت . او را کتابی است درباره ٔ آنکه «آیا خدا میتواند کسی را که عالم بمخالفت با امر او است ، امر کند یا نه » و نیز کتابی درباره ٔ معدوم تألیف کرده است ...
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت َب ْ با ] (ع ص ) کاه فروش . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واین صیغه را اگر از ماده ٔ «تبن » فروشنده ٔ کاه و بر وزن فعال آرند منصرف بود و اگر بر وزن فعلان و از ماده ٔ «تَب ّ» گیرند غیرمنص...
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت ُ ] (اِخ ) توبَن نیز گفته اند. از قراء سوبخ در ناحیه ٔ خزاراز بلاد ماوراءالنهر از نواحی نَسَف . (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس آرد: تبانه بر وزن شمامه قریه ایست به ماوراءالنهر. رجوع به تبانه شود.
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت ُ / ت َ / ت ِ ] (اِخ ) لقب تبع حمیری که او را اسعد تبان گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در تاج العروس تُبّان و تِبّان نیز ضبط شده است . رجوع به تبع شود.
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت ُب ْ با ] (معرب ، اِ) ج ، تبابین . (منتهی الارب ). ازار خرد که عورت مغلظه را پوشد. (قاموس از فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (قطر المحیط). شلوار کشتی بان . (مهذب الاسماء). شلوار کوتاه بمقدار یک وجب . (از تاج العروس ) ...
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت ُب ْبا ] (اِخ ) محمدبن تبان . محدث است . (منتهی الارب ).
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان .[ ت َب ْ با ] (اِخ ) الفارسی . وی در کوفه از ابی عبدةبن ابی السفر حدیث کرد و ابوبکر محمدبن ابراهیم بن المقری از وی روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 103 الف ).
-
آل تبان
لغتنامه دهخدا
آل تبان . [ ل ِ ت َب ْ با ] (اِخ ) تبانیان . نام خانواده ای ازنژاد امام ابوالعباس تبانی ، شاگرد ابویوسف قاضی معاصر هارون الرشید عباسی است . از این خانواده فقها و دانشمندان نامی برخاسته و در عهد سامانیان و غزنویان در ماوراءالنهر و خراسان و غزنه متصدی ...
-
بنان تبان
لغتنامه دهخدا
بنان تبان . [ ب َ ن ِ ت َب ْ با ] (اِخ ) از کسانی است که آیه ٔ «تنزل علی کل افّاک اثیم » (قرآن 222/26). در شأن اوبوده است . رجوع به تنقیح المقال مامقانی ج 1 شود.