کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباهی پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تباهی پذیر
لغتنامه دهخدا
تباهی پذیر. [ ت َ پ َ ] (نف مرکب ) تباهی پذیرنده . فناپذیرنده . تباهی گیرنده : تباهی بچیزی رسد ناگزیرکه باشد بگوهر تباهی پذیر. اسدی .رجوع به تباه و تباهی و دیگر ترکیب های تباه و تباهی شود.
-
واژههای مشابه
-
تباهی آوردن
لغتنامه دهخدا
تباهی آوردن . [ ت َ وَ دَ ] (مص مرکب ) فساد انداختن : شه چو ظالم بود نپاید دیرزود گردد بر او مخالف چیررخنه در پادشاهی آرد ظلم در ممالک تباهی آرد ظلم .سنایی .
-
تباهی پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
تباهی پذیرفتن . [ ت َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فساد پذیرفتن . فنا پذیرفتن . تباهی گرفتن : نگه کن بدین گنبد تیزگرد...نه از جنبش آرام گیرد همی نه چون ما تباهی پذیرد همی .فردوسی .
-
تباهی جستن
لغتنامه دهخدا
تباهی جستن . [ ت َ ج ُ ت َ ](مص مرکب ) فساد جستن . افساد. تباهکاری : مر او را گفت دیدی این چنین کارنگه کن تا پسندد هیچ هشیارکه رامین با زنم جوید تباهی کند بد نام من در پادشاهی .(ویس و رامین ).
-
تباهی دادن
لغتنامه دهخدا
تباهی دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) فنا کردن . نابود ساختن . هلاک کردن : تو جان از پی پادشاهی مده تنت را بخیره تباهی مده .فردوسی .
-
تباهی شدن
لغتنامه دهخدا
تباهی شدن .[ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضایع شدن . (ناظم الاطباء).- تباهی شدن کشتی ؛ به ساحل مقصود نرسیدن کشتی و این مجاز است . (آنندراج ) : فغان کز موج آبی کشتی بختم تباهی شدمتاع چند جمع آورده بودم قوت ماهی شد.طالب آملی (از آنندراج ).
-
تباهی کردن
لغتنامه دهخدا
تباهی کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فاسد کردن و خراب کردن . (ناظم الاطباء).افساد. فساد کردن . مرتکب عمل قبیح شدن : هوای او بدلم بر همه تباهی کردهوای خوبان جستن همه غم است و وبال . منجیک .نه کردم نه کنم هرگز تباهی وگر روزم چو شب آردسیاهی . (ویس و را...
-
تباهی گرفتن
لغتنامه دهخدا
تباهی گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تباهی پذیرفتن . فساد گرفتن . فساد پذیرفتن : سخنگوی جان جاودان بودنی است نه گیرد تباهی نه فرسودنی است .اسدی .
-
تباهی زده
لغتنامه دهخدا
تباهی زده . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خراب شده . || مستمند. || دلگیر. (ناظم الاطباء).
-
تباهی ناپذیری
لغتنامه دهخدا
تباهی ناپذیری . [ ت َ پ َ ] (حامص مرکب ) ضد تباهی پذیری . فسادناپذیری . کیفیت تباهی ناپذیر. رجوع به تباه و تباهی و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
جستوجو در متن
-
نقصان پذیر
لغتنامه دهخدا
نقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
-
خلل پذیر
لغتنامه دهخدا
خلل پذیر. [ خ َ ل َ پ َ] (نف مرکب ) هرچیزی که قابل اختلال و تباهی و آشفتگی بود. (ناظم الاطباء). آنچه خلل می پذیرد : هرکه در کار سخت گیر شودنظم کارش خلل پذیر شود. نظامی .عنایتی که ترا بود اگر مبدل شدخلل پذیر نباشد ارادتی که مراست . سعدی .خلل پذیر بود ...
-
زنگ پذیر
لغتنامه دهخدا
زنگ پذیر. [ زَ پ َ ] (نف مرکب ) که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد : بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان . سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم...