کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباهکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
تباه کار
لغتنامه دهخدا
تباه کار. [ ت َ ] (ص مرکب ) ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده . (ناظم الاطباء). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح . عاصی . مفسد. فاسق . فاجر. سیاه نامه . رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود.
-
جستوجو در متن
-
تبه پیشه
لغتنامه دهخدا
تبه پیشه . [ ت َ ب َ ه ْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ج ، تبه پیشگان . تباهکار. تبه کار. که پیشه و کارش بر تباهی و فساد باشد. که پیشه اش تباه باشد. رجوع به تباهکار و تبه کار شود.
-
شمرة
لغتنامه دهخدا
شمرة. [ ش ِ رَ ] (ع اِ) رفتار مرد فاسد و تباهکار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هجول
لغتنامه دهخدا
هجول . [ هََ ] (ع ص ) زن فراخ فرج . || زن تباهکار. (منتهی الارب ). المراءة البغی . (اقرب الموارد).
-
فشاش
لغتنامه دهخدا
فشاش . [ ف َ ش ِ ] (ع ص ) زن تباهکار نافرمان . (منتهی الارب ). || زنی که هنگام جماع بادی از وی خارج میگردد. (ناظم الاطباء).
-
واضعة
لغتنامه دهخدا
واضعة. [ ض ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واضع. رجوع به واضع شود. || زن نابکار. (از اقرب الموارد). زن تباهکار سیاهنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن فاجره ٔ تباهکار سیاهنامه . (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغزار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
داعر
لغتنامه دهخدا
داعر. [ ع ِ ] (ع ص ) گشنی نجیب است و بسیار نتاج . || هو خبیث ٌ داعر؛ یعنی پلید تباهکار است . (منتهی الارب ). پلید و تباهکار. (مهذب الاسماء). فاسق بیباک و متهتکی را که از ارتکاب هرگونه عمل باکی نداشته باشد نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || عود داعر؛ ...
-
هلوک
لغتنامه دهخدا
هلوک . [ هََ] (ع ص ) زن تباهکار بر روی افتنده بر مردان و بلایه کار. || زن نیکو در زناشوئی . از اضداد است . || مرد شتاب انزال کننده . (منتهی الارب ).
-
تباه کاری
لغتنامه دهخدا
تباه کاری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل تباهکار. خرابکاری . کاری زشت و بد کردن . افساد. تبهکاری . || فسق . فجور. || زنا. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود.
-
کارینوس
لغتنامه دهخدا
کارینوس . (اِخ ) (مارکوس اورلیانوس ) امپراطور رم از 282 تا 283 م . پسر امپراطور کاروس . وی مردی ستمگر و تباهکار بود و سرانجام به دست سربازانش به قتل رسید.
-
فروت
لغتنامه دهخدا
فروت . [ ف ُ ] (ع مص ) تباهکار گردیدن و زنا کردن . (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد و محیط المحیط «فرت » بدین معنی است . رجوع به فرت شود.
-
مومسة
لغتنامه دهخدا
مومسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) زن تباهکار. ج ، مومسات ، موامیس . (منتهی الارب ، ماده ٔ وم س ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ذوات الرایات
لغتنامه دهخدا
ذوات الرایات . [ ذَ تُرْ را ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) زنان تباهکار عرب که بر سر خانه رایتی نصب کردندی شناخته شدن را. رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 66 س آخر شود.
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ب ِ ] (ع ص )تباهکار بی باک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که بکاری دست میزند که توانایی آنرا دارد. (از اقرب الموارد).