کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا به تا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تابچند
لغتنامه دهخدا
تابچند. [ ب ِ چ َ ](ادات استفهام ) تا کی . تا چند. تا بکی : تا بچند ای غنچه لب درپرده خواهی گفت حرف دست بردار از جهان تا بوستان پر گل شود. صائب (از آنندراج ).رجوع به «تا چند» شود.
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) نام ناحیه ای که تقسیم آن بدین تفصیل است : 1 - ناحیه ای در طرف شرقی اردن که شامل نصف ملک جلعاد تا باشان و ارجوب بود؛ یعنی از محنایم تا حرمون و از اردن و دریای جلیل تا به دشت سوریه امتداد داشت . 2 - ناحیه ای در مغرب اردن...
-
فصع
لغتنامه دهخدا
فصع. [ ف َ ] (ع مص ) افشردن رطب تا پوست آن بازشود. (تاج المصادر بیهقی ). فشردن خرما به انگشتان تا پوست آن بازشود. و گویند تا از پوست برآید. (از اقرب الموارد).
-
تاوی
لغتنامه دهخدا
تاوی . [ ی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت به «تاء» از حروف مبانی (تهجی ). (از المنجد). منسوب به تا. و شعری که آخر آن تا باشد. (ناظم الاطباء).
-
توهل
لغتنامه دهخدا
توهل . [ ت َ وَهَْ هَُ ] (ع مص ) تعریض کردن و سخن سربسته گفتن به کسی تا درغلطانند. تقول : توهلت فلاناً؛ اذا عرضته لان یوهل ای ؛ یغلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعریض کردن و سخن سربسته گفتن به کسی تا در غلط افتد. (آنندراج ). تعریض کردن تا در غلط ...
-
ایتزار
لغتنامه دهخدا
ایتزار. [ ت ِ ] (ع مص ) ائتزار. ازار پوشیدن و به ابدال همزه به تا و ادغام تا در تا نباید گفت و آنکه در بعض حدیث آمده از تحریفات رواة است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اضحیه
لغتنامه دهخدا
اضحیه . [ اِ / اُ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) شاعر کلمه راکه مرادف اضحاة است به معنی دوم کلمه که روز عید نحر یا عید گوسپندکشان است بکار برده است : تا لاله و نسرین بود تا زهره و پروین بودتا جشن فروردین بود تا عیدهای اضحیه .(منسوب به منوچهری ).
-
مجثمة
لغتنامه دهخدا
مجثمة. [ م ُ ج َث ْ ث َ م َ ] (ع ص ) جانوری که آن را بسته ، تیر و مانند آن زنند تا کشته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ و یا خرگوش و مانند آن را بسته و به تیر زنند تا کشته شده و هلاک گردد. (ناظم الاطباء). جانوری که آن را هدف قرار داده تیر به سوی...
-
لعلع
لغتنامه دهخدا
لعلع. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است و بدان جا جنگی بوده است . (معجم البلدان ). || موضعی و آبی در بادیه . (منتهی الارب ). آبی است در بادیه و گویند منزلی است میان بصره و کوفه : عُرنی ؛ تا عین جمل سی میل و تا صیدسی میل و تا اخاد...
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) (دیه ...) یا اصفهان . محلی در حدود ارمنستان و قفقاز بود. حمداﷲ مستوفی ذیل عنوان «در ذکر مسافت طرق »مینویسد: از قراباغ تا دیه هر سه فرسنگ ازو تا غرق پنج فرسنگ ازو تا دیه لبندان چهار فرسنگ ازو تا بازار جوق سه فرسنگ ازو تا شه...
-
صفرا شکستن
لغتنامه دهخدا
صفرا شکستن . [ ص َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری . رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامه ٔ حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن . || رفتن صفرا. زائل شدن صفرا : تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خوردتلخ ...
-
یاء
لغتنامه دهخدا
یاء. (اِ) نام حرف آخر الفبای فارسی و عربی .- از الف تا یاء ؛ از اول تا آخر . رجوع به ی » و «یا» شود.
-
تاه کردن
لغتنامه دهخدا
تاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تا کردن . خم کردن . لا زدن . دولا کردن . رجوع به «تا» و «تاه » شود.
-
دهکان دهکان
لغتنامه دهخدا
دهکان دهکان . [ دَ دَ ] (ق مرکب ) ده تا ده تا. (ناظم الاطباء). دهگان دهگان . رجوع به ده و دهگان شود.
-
اجرال
لغتنامه دهخدا
اجرال . [ اِ ] (ع مص ) کندن زمین را تا بسنگها رسیدن . (منتهی الارب ). کندن زمین را تا بسنگ ناک رسیدن . به دِج رسیدن کن کن و مقنی .