کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تایید کردن (در) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأیید شدن
لغتنامه دهخدا
تأیید شدن . [ ت َءْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشتیبانی شدن . نیرومندی یافتن . رجوع به تأیید شود.
-
زاده ٔ تأیید
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تأیید. [ دَ / دِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آن که بدست حق بوجود آید. کسی که منظورنظر خدا است . خدا او را بزرگ کرده است : این زاده ٔ تأیید و برآورده ٔ حق راای چرخ نکوپرور و ای بخت نکودار.سنائی .
-
اهل تأیید
لغتنامه دهخدا
اهل تأیید. [ اَ ل ِ ت َءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل تأویل . اهل باطن . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.
-
جستوجو در متن
-
نچ نچ کردن
لغتنامه دهخدا
نچ نچ کردن . [ ن ُ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ،تأسف خوردن بر کاری که دیگری کرده است و تأیید نکردن آن . || مِن مِن کردن . خرده گیری کردن .
-
نصرت کردن
لغتنامه دهخدا
نصرت کردن . [ ن ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یاری کردن . یاری دادن . اعانت کردن . تأیید کردن : نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای راگر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش . ناصرخسرو.نصرةالدین چون عمر دین را همی نصرت کندعزدین در عز آن کوشد همی چون مرتضی .امیرمعزی (از...
-
حوالت
لغتنامه دهخدا
حوالت . [ ح َ ل َ ] (از ع ، اِ) حوالة. سپردن . و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ) : زین در کجا رویم که ما را بخاک اوو او را بخوان ماکه بریزد حوالت است . سعدی .- حوالت کردن ؛ سپردن . در تداول ،برات دادن : قرآن را یکی خازنی هست کایزدحوالت بدو کرد مر ان...
-
قهر
لغتنامه دهخدا
قهر. [ ق َ ] (ع مص ) چیره شدن و غلبه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوار کردن . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). || آتش گرفتن گوشت و آب از آن روان شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قُهِر اللحم (بطور مجهول )؛ گرفت ...
-
رأی
لغتنامه دهخدا
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی و در فارسی غالباً بصورت رای بکار رود. رجوع به رای در تمام معانی شود. || اندیشه و تدبیر. (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). جگاره . جلکاره . پنداشتی . (ناظم الاطباء).- رأی ثاقب ؛ تدبیر خردمندانه و از روی بصیرت ...
-
موافقت
لغتنامه دهخدا
موافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) موافقة. ضد مخالفت . (ناظم الاطباء). موافقه . سازواری . سازگاری . تناسب . ملایمت . همسازی . وفاق . توافق . مواطات . مواطاة. وطاء. سازش . هم آهنگی . مطاوعت . مقابل مخالفت . (یادداشت مؤلف ) : چون پیش امیر ر...
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از مدد باران قصیل او رونق و طراوت یافت . (سندبادنامه ص 14). || دستیاری . ی...
-
تصنیف
لغتنامه دهخدا
تصنیف . [ ت َ ] (ع مص ) گونه گونه ساختن چیزی را و جدا کردن بعض آن را از بعض و تمیز دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صنف صنف کردن و نوع نوع گردانیدن و جدا ساختن بعض نوع را از بعض . و در بعض کتب چنین نوشته که تصنیف نوع نوع گرفتن ...
-
موچلکا
لغتنامه دهخدا
موچلکا. [ چ َ ] (مغولی ، اِ) سند و تمسک . (ناظم الاطباء). محضر. صورتمجلس . دستخط. (یادداشت مؤلف ).- موچلکا دادن ؛ دستخط دادن .سند دادن . تأیید کردن و قبول نمودن با نوشته : و امراء تومان و هزاره و صده و دهه و چریک بسیار خط موچلکا داده که به قدر وسع...
-
دستکاری
لغتنامه دهخدا
دستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آن دستکاری بیفشرد پای . نظامی .به کهپایه دارم یکی دسکره که بر دستکاریش باد آفرین . نزاری قه...
-
علاءالدین گلستانه
لغتنامه دهخدا
علاءالدین گلستانه . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) میرزا محمدبن شاه ابوتراب محمد علی حسینی یا حسنی ، از سادات گلستانه ٔ اصفهان . وی عالمی فاضل بود. او راست : 1- بهجة الحدائق ، که شرح صغیر نهج البلاغه است . 2- ترتیب مشیخة من لایحضره الفقیه ، ک...