کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تایَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) تلی از پهن خشک برای سوخت حمام یا جز آن . || علف روی هم انباشته . خرمن سوخت حمام یا جز آن . خرمن .- تایه ٔ علف ؛ توده ٔ علف . (ناظم الاطباء). تلی از علف ، خرمن علف که برای سوخت یا جز آن انبار کنند.- تایه ٔ پهن ؛ توده ٔ بزرگ...
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) دایه . (ناظم الاطباء). در تداول عوام دایه . حاضِنَة. رجوع به دایه شود.
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نخی که تابیده شده باشد. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292). رشته ٔ باریک . (ناظم الاطباء). || روشنی روغن ، هر نوع که باشد. (لسان العجم ایضاً). || جلوه ٔ ظاهری هرچیز فربهی . || جای خشک کردن علف و جای خشک کردن خرما. (ناظم الاطباء)...
-
تایة
لغتنامه دهخدا
تایة. [ ی َ ] (ع اِ) نعتی است در طایه بهمه ٔ معانی . (منتهی الارب ). رجوع به طایه شود.
-
تأیه
لغتنامه دهخدا
تأیه . [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] (ع مص ) (از «ای ی ») تلبث . تحبس . (منتهی الارب ). توقف . درنگ .
-
تایه زدن
لغتنامه دهخدا
تایه زدن . [ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، فراهم آوردن و ذخیره نهادن سرگین چارپایان سوخت حمام را. تلی از پهن خشک برای سوخت حمام کردن . رجوع به تایه شود.
-
تایه بورگ
لغتنامه دهخدا
تایه بورگ . [ تای ْ ی ِ ] (اِخ ) بلوکی است در شهرستان «سَن - ژان - دانژِلی » به استان «شارانت - ماریتیم » فرانسه دارای راه آهن و 730 تن سکنه و قصر مخروبه ای متعلق به قرن سیزدهم است . در سال 1242 م . «سن لویی » دراین نقطه هانری سوم پادشاه انگلستان را ...
-
واژههای همآوا
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) تلی از پهن خشک برای سوخت حمام یا جز آن . || علف روی هم انباشته . خرمن سوخت حمام یا جز آن . خرمن .- تایه ٔ علف ؛ توده ٔ علف . (ناظم الاطباء). تلی از علف ، خرمن علف که برای سوخت یا جز آن انبار کنند.- تایه ٔ پهن ؛ توده ٔ بزرگ...
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) دایه . (ناظم الاطباء). در تداول عوام دایه . حاضِنَة. رجوع به دایه شود.
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نخی که تابیده شده باشد. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292). رشته ٔ باریک . (ناظم الاطباء). || روشنی روغن ، هر نوع که باشد. (لسان العجم ایضاً). || جلوه ٔ ظاهری هرچیز فربهی . || جای خشک کردن علف و جای خشک کردن خرما. (ناظم الاطباء)...
-
طایح
لغتنامه دهخدا
طایح . [ ی ِ ] (ع ص ) هالک . یا مشرف بر هلاک . || سرگشته . (از اقرب الموارد).
-
طایه
لغتنامه دهخدا
طایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) در تداول فارسی ، توده ٔ بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گِرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. توده ٔ عظیم خشک کرده ٔسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند.
-
طایه
لغتنامه دهخدا
طایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نهالی است که جوشانده ٔ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19).