کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاوان نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاوان نهادن
لغتنامه دهخدا
تاوان نهادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) گناه یا جرمی را بر کسی نهادن . کسی را مجرم و گنه کار دانستن : پس آنچه شما کردید تاوان آن چون بر دیگران می نهید؟ (کتاب النقض ص 387). آنچه شما رافضیان کردید تاوان با دیگران چون می نهید؟ (کتاب النقض ص 386). رجوع به تا...
-
واژههای مشابه
-
تاوان دادن
لغتنامه دهخدا
تاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 259).جزع تو بغمزه برده جانهالعل تو ببوسه...
-
تاوان شدن
لغتنامه دهخدا
تاوان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربارشدن . زحمت افزودن . دشواری بوجود آوردن : اندر این باران و گل او کی رودبر سرو جان تو او تاوان شود.مولوی .
-
تاوان کردن
لغتنامه دهخدا
تاوان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصادره . (منتهی الارب ). جریمه گرفتن . دریافت خسارت : بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن . کسائی .هلاهل است خلاف خدایگان عجم بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان . عنصری .رجوع به تاوان و سای...
-
تاوان دار
لغتنامه دهخدا
تاوان دار. (نف مرکب ) تاوان دارنده . دارنده ٔ تاوان . کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد. غرامت دار. || ضامن . پذیرفتار. کفیل . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان داری
لغتنامه دهخدا
تاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان زده
لغتنامه دهخدا
تاوان زده . [ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) جریمه شده . (ناظم الاطباء). آنکه از او تاوان گرفته اند. کسی که جبران ضرر و خسارتی را پرداخته باشد. رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان پس دادن
لغتنامه دهخدا
تاوان پس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غرامت دادن . || عوض دادن مهمانی و یا چیز دیگر را: فلان تاوان بکسی پس نمیدهد، یعنی همیشه دست بگیر دارد نه دست بده . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
جستوجو در متن
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...
-
تضمین
لغتنامه دهخدا
تضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کس...
-
نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
نگه داشتن . [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن . حفظ کردن . حراست کردن . صیانت کردن . احتفاظ. محافظت کردن : تو مر بیژن خرد را در کناربپرور نگه دارش از روزگار. فردوسی .به پیروزی شهریار بزرگ من ایران نگه دارم از چنگ گرگ . فردوسی .به جنگ برادر مکن...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...