کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاه
لغتنامه دهخدا
تاه . (اِ) عدد فرد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). عدد فرد را هم گفته اند که در مقابل جفت است . (برهان ). بمعنی تاه یعنی طاق که عدد فرد باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || فرد و یک و تک . (فرهنگ نظام ) : بسا شها که نیارد ز خرد جوی گ...
-
واژههای مشابه
-
تاه کردن
لغتنامه دهخدا
تاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تا کردن . خم کردن . لا زدن . دولا کردن . رجوع به «تا» و «تاه » شود.
-
جستوجو در متن
-
ثنی
لغتنامه دهخدا
ثنی . [ ث َ ] (ع اِ) دو تاه . ج ، اَثناء.
-
کمیم
لغتنامه دهخدا
کمیم . [ ک َ ] (ع ص ) پیچیده و ملفوف و تاه شده . (ناظم الاطباء).
-
قنن
لغتنامه دهخدا
قنن . [ ق ِ ن َ ] (ع اِ) ج ِ قِنَّةبه معنی یک تاه از تاهای رسن یا بخصوص تاه رسن از پوست خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
لویه
لغتنامه دهخدا
لویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هر ته از جامه . لای . تاه . توه . تو. و بیشتر در لباس استعمال کنند. و هر ته از جامه را خوانند که آن را تاه نیز گویند : جامه ٔ جنگ تو یک لویه همی گشت که خصم نطفه را در رحم از حمله ٔ ایتام گرفت .انوری .
-
مجرع
لغتنامه دهخدا
مجرع . [ م ُ ج َرْ رَ ](ع ص ) رسنی که یک تاه آن تافته تر باشد. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ریسمان یا زهی که یک تاه آن تافته تر باشد. جَرِع . (از اقرب الموارد).
-
صرع
لغتنامه دهخدا
صرع . [ ص ِ ] (ع اِ) مرد کشتی گیر. || تاه رسن . (منتهی الارب ).
-
اتواء
لغتنامه دهخدا
اتواء. [ اَت ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تَوّ، بمعنی تنها، طاق . || رسن یک تاه تافته . (منتهی الارب ).
-
اطبقة
لغتنامه دهخدا
اطبقة. [ اَ ب ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ طَبَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ طبق ، تاه هر چیز و پوشش آن . (آنندراج ).
-
مخموس
لغتنامه دهخدا
مخموس . [ م َ ] (ع ص ) ثوب مخموس ؛ جامه ٔ پنج گزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || رمح مخموس ؛ نیزه ٔ پنج گزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حبل مخموس ؛ رسن پنج تاه . (منتهی الارب ) (از آنندراج )...
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض ِ ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || تاه رسن . ج ، ضروع ، اضرع . (منتهی الارب ). || استواری رسن . (منتخب اللغات ).
-
مضفر
لغتنامه دهخدا
مضفر. [ م ُ ض َف ْ ف َ ] (ع ص ) شعر مضفر؛ موی بربافته بر سه تاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).