کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (اِ) دهان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کوچک تانی که در حکایت ریزد همه دُرهای مکنون . عماد (از فرهنگ جهانگیری ).|| بعضی اندرون دهن را گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ناظم الاطباء شود.
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (اِ) تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تار که ریسمان های طول پارچه است . (فرهنگ نظام )... تار را نیز گویند که نقیض پود باشد ورشته ٔ نکنده را هم گویند که جولاه...
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (اِخ ) مرکز ناحیه ای در ایالت «رن علیا» و بر کنار رود «تور» واقع است . دارای 6557 تن سکنه و کارخانه های نساجی و بافندگی و نخ ریسی است . از آثار تاریخی آن کلیسای «سن - تیه » است (قرن 13-15 م .) این ناحیه دارای چهار بخش و 53 بلوک است و 62476 سکنه...
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (ضمیر) ضمیر مخاطب و جمع مخاطب هم هست همچو: خودتان و همه تان . (برهان ) (آنندراج ). ضمیر جمع مخاطب است بمعنی شما و شما را که ملحق به اسماء و افعال میشود مثل اسبتان و گفتمتان . (فرهنگ نظام )... و ضد این «شان »است و اکثر محل بعد تان و شان «را» محذ...
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان .[ ن ِ ] (ع ضمیر) تثنیه ٔ مؤنث ذا. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تان ترد
لغتنامه دهخدا
تان ترد. [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از حشرات هی مِن-وپ-تِ-ر که آن را در تداول عوام فرانسه «اره مگس » نامند.
-
تان نیراس
لغتنامه دهخدا
تان نیراس . (اِخ ) پسر «ایناروس » بود که شخص اخیر بدوران پادشاهی اردشیر درازدست بحکومت مصر رسید و علیه اردشیر طغیان کرد و زیان های فراوان به ایرانیان وارد آورد. اردشیر برای سرکوبی او لشکری به سرداری مِکابیز بمصر فرستاد. با این که تسلیم کامل مصریان در...
-
تان هاوزر
لغتنامه دهخدا
تان هاوزر. [ زِ ] (اِخ ) شاعر آلمانی که در قرن 13 میلادی زندگی میکرد. وی از خاندان نجباو مصنف اشعار غنایی و تصنیف های رقص و امثال است . درتمام آثار وی شوخ طبعی و هجو مطبوعی مشاهده میگردد. او تیره بختی ها و حماقت های خود را در «خدمت بانوان » استهزاء م...
-
تان یو
لغتنامه دهخدا
تان یو.(اِ) لقب پیشوایان ترکان جنوبی بود که بعداً به خاقان تبدیل گشت . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181 شود.
-
پی تان
لغتنامه دهخدا
پی تان . (اِخ ) نام شهری به آسیای صغیر. (ایران باستان ج 2 ص 1242). رجوع به پی تانه شود.
-
تری تان تخم
لغتنامه دهخدا
تری تان تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) پسر اردوان و یکی از فرماندهان بزرگ خشایارشا است که مخالف جنگ با یونان بود. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 738، 751 و 767 شود.
-
واژههای همآوا
-
طعن
لغتنامه دهخدا
طعن . [ طَ ] (ع مص ) زدن به نیزه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لَزّ. (منتهی الارب ). نیزه زدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). خستن . (دهار) : تو حمله آری چون آب و آتش از چپ و راست به ضرب و طعن برآری دمار از آتش و آب .مسعودسعد. || کلان سال گردیدن...
-
طعن
لغتنامه دهخدا
طعن . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طعین ، به معنی طاعون زده .