کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تافتن
لغتنامه دهخدا
تافتن . [ ت َ ] (مص ) گردانیدن و پیچیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). برگردانیدن و پیچیدن . (ناظم الاطباء). گردانیدن . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || کج شدن . برگشتن : امروز باز پوزت ایدون بتافته است گویی همی بدندان خواهی گرفت گوش . منجیک . |...
-
واژههای مشابه
-
کج تافتن
لغتنامه دهخدا
کج تافتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) سرکشی و طغیان کردن . || ناهنجار شدن و منحرف شدن . (آنندراج ).
-
گیسو تافتن
لغتنامه دهخدا
گیسو تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) گیس و گیسو تابیدن . تابیدن موی سر و آن را چند رده کردن .
-
گردن تافتن
لغتنامه دهخدا
گردن تافتن . [ گ َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) سر باززدن . اعراض . عَجر. عَجران . (منتهی الارب ) : گردن از طوق آن کمند بتافت طوق زرین چنین توان دریافت .نظامی .
-
واپس تافتن
لغتنامه دهخدا
واپس تافتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رو به عقب کردن .
-
تافتن سای
لغتنامه دهخدا
تافتن سای . [ ت َ ] (نف مرکب ) صاحب آنندراج و انجمن آرا ذیل تافتن بمعنی پرتو آرند: بنابراین در کتب پارسیان قدیم لفظی که انطباع شبح مبصر در عربی ذکر میشود تافتن سای خوانند که ساسان پنجم در بیان این معنی گفته چون بیان شده است که تافتن سای یعنی انطباع ش...
-
دل تافتن
لغتنامه دهخدا
دل تافتن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) نگران شدن . نگرانی پیدا کردن . دلسوختگی پیدا کردن . دل سوختن . || برگرداندن دل : کسی کو بتابد ز پیمانش دل کسی کو بپیچد ز فرمانش سر.قاسم مشهدی (از آنندراج ).
-
رسن تافتن
لغتنامه دهخدا
رسن تافتن . [ رَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) رسن تابیدن . ریسمان تافتن . (از آنندراج ). تعویه . (منتهی الارب ). عیل . (تاج المصادر بیهقی ). مَسْد. (دهار) (منتهی الارب ):ز گور تا لب دوزخ بتافتم رسنی زبهر بستن بار گناه بسیارم . سوزنی . || کنایه از فکر بر اصل ...
-
رشته تافتن
لغتنامه دهخدا
رشته تافتن . [ رِ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) تابیدن نخ و رشته . تافتن طناب و ریسمان : سر رشته را آن کسی یافته که این رشته ها را به هم تافته . نظامی .تافت جهان رشته ٔ صبح از سپهردوخت بسی جبه ٔ مسکین ز مهر.امیرخسرو.
-
رو تافتن
لغتنامه دهخدا
رو تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پشت کردن . چهره رابسوی دیگر متوجه کردن . روی برگردانیدن : آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب . مولوی .ره این است رو از حقیقت متاب . سعدی (بوستان ).|| گریختن . فرار کردن .
-
رخ تافتن
لغتنامه دهخدا
رخ تافتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) روی تافتن . روی برتافتن . روی برگرداندن . اعراض کردن : گرفته پای تختش را فلک رخ نتابدجاودانه بخت از او رخ . قطران تبریزی (از جهانگیری ).شبی رخ تافته زین دیرفانی به خلوت در سرای ام هانی . نظامی .شرح این کوته کن و رخ زی...
-
روی تافتن
لغتنامه دهخدا
روی تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب )روی تابیدن . اعراض کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). روی گردان شدن . روی گردانیدن . (ناظم الاطباء) : گر روی بتابم ز شماشاید ازایراک بی روی و ستمکاره و با روی و ریایید. ناصرخسرو.خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفی...
-
سر تافتن
لغتنامه دهخدا
سر تافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) بی فرمانی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). عاصی و یاغی شدن . (آنندراج ) : طاعت او چون نماز است و هر آنکس کز نمازسر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار. فرخی .و خبر بست و کابل کردند که ایشان سر بتافته اند. (تاریخ سیستان ).هر ...
-
عنان تافتن
لغتنامه دهخدا
عنان تافتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) برگشتن و رجعت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . پشت بدادن : شاه از آن گور برنتافت ستورچون توان تافتن عنان از گور. نظامی .در می طلبیدو در نمی یافت وز درطلبی عنان نمی تافت . نظامی . || برگشتن و روگردان شدن . (ناظ...