کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاس بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاس بین
لغتنامه دهخدا
تاس بین . (نف مرکب ) تاس گردان . کسی که بر تاس (کاسه ) ادعیه نوشته و دعایی میخواند تا تاس خود به حرکت می آید و به جایی که تاس گردان میخواهد میرود.(فرهنگ نظام ). رجوع به تاس باز و ترکیبات طاس شود.
-
واژههای مشابه
-
تاس احمدی
لغتنامه دهخدا
تاس احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
-
تاس کاسه
لغتنامه دهخدا
تاس کاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) فنجانه . (بحر الجواهر). رجوع به فنجان و فنجانه و پنگان شود.
-
تاس ماهی
لغتنامه دهخدا
تاس ماهی .(اِ مرکب ) از نوع سگ ماهیان ، دارای اندامی بزرگ و مخروطی ، عموماً در شطهای روسیه یافت میشود. درازای این حیوان تا شش گز میرسد و از ماهیان دریایی است که برای تخم گذاری وارد شطها میگردد. صید آن اهمیت بسیار دارد، و آن دارای گوشتی لذیذ و تخم آن ...
-
ده تاس
لغتنامه دهخدا
ده تاس . [ دَه ْ ] (اِ مرکب ) کفش چوبی . (ناظم الاطباء).
-
ارن تاس
لغتنامه دهخدا
ارن تاس . [ اُ رُ ] (اِخ ) (رود...) نام رودی در سوریّه که آنتیگون شهری در کنار آن بنا کرد و نام آنرا آنتی گونیا نهاد. (ایران باستان ص 2049). ارن تس .
-
ارن تاس
لغتنامه دهخدا
ارن تاس . [ اُ رُ ](اِخ ) یکی از افراد خاندان هخامنشی و یکی از بهترین سرداران ایران بزمان اردشیر دوم هخامنشی . وی در جنگ کوروش صغیر با اردشیر دوم شرکت کرد ولی خواست به کوروش خیانت کند و با این مقصود به او پیشنهاد کرد هزار نفر سوار به او دهد، تااو بدس...
-
چشمه تاس
لغتنامه دهخدا
چشمه تاس . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در49 هزارگزی جنوب قاین واقع شده . جلگه و معتدل است و9 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
زی په تاس
لغتنامه دهخدا
زی په تاس . [ پ ِ] (اِخ ) پادشاه بی تی نیه و معاصر آن تیوخوس اول که با وی جنگید و آن تیوخوس شکست خورد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2200 شود.
-
واژههای همآوا
-
طاس بین
لغتنامه دهخدا
طاس بین . (نف مرکب ) کسی که در طاس فال بیند. (آنندراج ) : بر اطراف آن قصرهای متین نشستند چون مردم طاس بین .ملاحسین صبوحی .
-
جستوجو در متن
-
ساتراپن
لغتنامه دهخدا
ساتراپن . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که کنت کورث بولایت سپتاکس پاسیتاس (واقع در بین النهرین ) داده و دیودور نام آن را سیت تاس ضبط کرده است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 1405 شود.
-
پردیکاس
لغتنامه دهخدا
پردیکاس . [ پ ِ ] (اِخ ) از سرداران اسکندر مقدونی . وی پس از اسکندر به نیابت سلطنت انتخاب شد و تمام سرداران سپاه را به مجلس مشورتی طلبید و ممالک را بین آنان تقسیم کرد راجع به این مسئله بین مورخین عهد قدیم اختلافاتی دیده میشود و بنابراین مجبوریم که رو...