کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاسه زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاسه زده
لغتنامه دهخدا
تاسه زده . [ س َ / س ِ زَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا بتاسه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تاسه آوردن
لغتنامه دهخدا
تاسه آوردن . [ س َ / س ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) اشتیاق یافتن به شهر و کشور هنگام غربت : چون فراق آن دو نور بی ثبات تاسه آوردت گشادی چشمهات . مولوی .رجوع به تاسه شود.
-
تاسه برافتادن
لغتنامه دهخدا
تاسه برافتادن . [ س َ / س ِ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) به نفس افتادن . بشدت دم زدن گرفتار شدن . رجوع به تاسه شود.
-
تاسه کردن
لغتنامه دهخدا
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). || (لهجه ٔقزوین ) مشتاق بودن . در تداول زنان ، اظها...
-
تاسه گرفتن
لغتنامه دهخدا
تاسه گرفتن . [ س َ / س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خستگی و کوفتگی (اعضای بدن و غیره ). || درماندن در رفتار از سستی . || دچار اضطراب شدن : چشم چون بستی ترا تاسه گرفت نور چشم از نور روزن کی شکفت .مولوی (مثنوی چ خاور ص 80).
-
تاسه گیر
لغتنامه دهخدا
تاسه گیر. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب )آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود : وعده ها باشد حقیقی دلپذیروعده ها باشد مجازی تاسه گیر.مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 5).
-
تاسه واسه
لغتنامه دهخدا
تاسه واسه . [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است بمعنی اضطراب و تلواسه و بیقراری .(برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). اضطراب و بیقراری بود. (فرهنگ جهانگیری ) .
-
جستوجو در متن
-
قابع
لغتنامه دهخدا
قابع. [ ب ِ ] (ع ص ) تاسه زده . (منتهی الارب ). || کسی که از ماندگی نفس وی قطع شود. (ناظم الاطباء).
-
انهاج
لغتنامه دهخدا
انهاج . [ اِ ] (ع مص ) پیدا و روشن گردانیدن راه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هویدا شدن راه . (تاج المصادر بیهقی ). پیدا و گشاده شدن راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لازم ومتعدی استعمال میشود. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
نهج
لغتنامه دهخدا
نهج . [ ن َ هََ ] (ع اِ) تاسه و دمه . (منتهی الارب ). تاسه و دمه از ماندگی و ربو. ضیق النفس . (ناظم الاطباء). بهر. تتابع نفس . (از اقرب الموارد). دما. نهیج . تتابع نفس . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) تاسه و دمه زده شدن . (منتهی الارب ). ربو. انبهار. بشم...
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و جدا کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قطعه قطعاً و مَقْطَعاً و تِقِطّاعاً. || گذشتن : قطع النهر قطعاً و قطوعاً؛ عَبَره . || به تازیانه زدن : قطع فلاناً بالقطیع. || چیره شدن : قطعه بالحجة؛ چیره شد بر وی به حجت ....