کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازه به دوران رسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تازه بنیاد
لغتنامه دهخدا
تازه بنیاد.[ زَ / زِ ب ُن ْ ] (اِ مرکب ) بنیاد نو. اساس تازه :بداد جهان آفرین شاد باش جهان را یکی تازه بنیادباش .فردوسی .
-
تازه بوم
لغتنامه دهخدا
تازه بوم . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جا و مقام تازه . منزل خوش و نیک . سرزمین خرم : بفرمود تا نامداران روم برفتند صد مرد از آن تازه بوم . فردوسی .فرستاده برگشت از آن تازه بوم بیامد بنزدیک پیران روم .فردوسی .
-
تازه بهار
لغتنامه دهخدا
تازه بهار. [ زَ / زِ ب َ ] (اِ مرکب ) گل از نو شکفته . (ناظم الاطباء). || نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود. || زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء). || مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند : ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایه ٔ دهر و زیور عصری . منوچهری...
-
تازه داماد
لغتنامه دهخدا
تازه داماد. [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) داماد جوان . پسر جوانی که تازه عروسی کند.
-
تازه رخساره
لغتنامه دهخدا
تازه رخساره . [ زَ / زِ رُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رخساره ٔ تازه . روی خوش و گشاده : نگه کرد گرسیوز نامداربدان تازه رخساره ٔ شهریار.فردوسی .
-
تازه عروس
لغتنامه دهخدا
تازه عروس . [ زَ / زِ ع َ ] (اِ مرکب ) دختری که تازه بخانه ٔ شوی رفته باشد. نوبیوگ : در زیور پارسی و تازی این تازه عروس را طرازی .نظامی .
-
تازه گل
لغتنامه دهخدا
تازه گل . [ زَ / زِ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل تازه . گل نوشکفته : از تازه گل لاله که در باغ بخندددر باغ نکوتر نگری چشم شود آل . فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219).جامه ای بفکن و برگرد بپیرامن جوی هر کجا تازه گلی یابی از مهر ببوی . منوچهری .فتنه شدن بر گیاه خش...
-
تازه گیا
لغتنامه دهخدا
تازه گیا. [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) تازه گیاه . گیاه تازه . گیاه تر و نورسته . تازه نهال . || مجازاً مطلق نورسته و جوان را گفته اند : تازه گیا طوطی شکّر بدست آهوکان از شکرش شیرمست .نظامی .
-
تازه نخل
لغتنامه دهخدا
تازه نخل . [ زَ / زِ ن َ ] (اِ مرکب ) نخل تازه . خرمابن جوان و سرسبز. نخل نورسته و باطراوت . خرمابن شاداب و بارور : ز باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن ز خشک بید هر افسرده دل چه آری یاد؟ خاقانی . || مجازاً بمعنی محبوب نیز آمده است : تازه نخل گهری را بمن ...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لنکای شهرستان تنکابن ، در 27500 گزی جنوب خاوری تنکابن . کنار شوسه ٔ تنکابن بچالوس واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوی بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در 46هزارگزی شمال دیواندره و 3هزارگزی شمال کانی شیرین واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن غلات ، حبوبا...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه است که در 12هزارگزی شمال خاوری دیزگران و کنار راه مالرو عمومی دیزگران - سامله واقع است و کوهستانی و سردسیر است و 65 تن سکنه دارد، شیعه ، کردی ، فارسی . آب آن از چشمه . محصول آن ...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در45هزارگزی شمال باختر دیواندره و ده هزارگزی جنوب ایرانشاه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 140 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، عسل ، ر...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرم آباد شهرستان تنکابن است که در 10هزارگزی جنوب خاوری تنکابن واقع است . دشت و جنگل معتدل و مرطوب مالاریائی است و 320 تن سکنه دارد، شیعه ، گیلکی و فارسی . آب آن از رودخانه ٔ چشمه کیله . محصول آن جالیزکاری . شغل ...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن است که در 3هزارگزی باختر تنکابن واقع است و50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).