کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاره
لغتنامه دهخدا
تاره . [ ] (اِخ ) بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 157) آرد: اما «ژمکوت » در موضعی است که یعقوب و فزاری یاد کرده اند وگفته اند که در دریای آن (حوالی ) شهری است مسمی به «تاره »، و من اثری از این اسم در کتب هند نیافته ام .
-
تاره
لغتنامه دهخدا
تاره . [ رَ ] (اِخ ) نهری است در قره طاغ و هرسک که از قسمت جنوب شرقی جبال قره طاغ سرچشمه گرفته ، بسوی شمال غربی و بعداً بطرف شمال روان میشود و پس از رسیدن به قصبه ٔ «وفوجه » بسمت شمال شرقی برگشته در مقدار قلیلی از مسافت ، حدود بوسنه را مفروز سازد، و ...
-
تاره
لغتنامه دهخدا
تاره . [ رَ / رِ ] (اِ) تارم که معرب آن طارم است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). طارم . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) : همی کردم گه و بیگه نظاره ندیدم کار دنیا راکناره ...مگر کایشان همی بیرون کشندم از این هموار و بیدر سبز تاره .ناصرخسرو...
-
واژههای مشابه
-
تارة
لغتنامه دهخدا
تارة. [ رَ ] (ع اِ) یک بار و یک مرتبه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هنگام . یک بار. اصل آن تأرة و همزه ٔ آن برای کثرت استعمال متروک شده . تارت . ج ،تئر، تارات . (از منتهی الارب ). رجوع به تارات شود.
-
تأرة
لغتنامه دهخدا
تأرة. [ ت َءْ رَ ] (ع اِ) تارَة. یک بار. (منتهی الارب ). همزه ٔ آن برای کثرت استعمال متروک شد. (منتهی الارب ). ج ، تِئَر. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود.
-
تارةً اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً اخری . [ رَ تَن ْ اُ را ] (ع ق مرکب ) یک بار دیگر. بار دیگر: منها خلقناکم و فیهانعیدکم و منها نخرجکم تارةً اُخری . (قرآن 55/20).
-
سه تاره
لغتنامه دهخدا
سه تاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به سه تا شود.
-
تارةً بعد اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً بعد اخری . [ رَ تَم ْ ب َ دَ اُ را ] (ع ق مرکب ) کراراً. مکرر. چندین بار. چندین نوبت . پیاپی .
-
واژههای همآوا
-
تارح
لغتنامه دهخدا
تارح . [ رَ] (اِخ ) بمعنی تنبل . (قاموس کتاب مقدس ). ابن ماخور از اجداد حضرت رسول علیه السلام . (انساب سمعانی ص 4 پ ). در تورات این نام به آزر پدر حضرت ابراهیم اطلاق شده است . (قاموس الاعلام ترکی ). پدر ابراهیم خلیل علیه السلام . (منتهی الارب ). پدر ...
-
جستوجو در متن
-
تئر
لغتنامه دهخدا
تئر. [ ت ِ ءَ ] (ع اِ) ج ِ تارَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تارة شود.
-
تیر
لغتنامه دهخدا
تیر. [ ت ِ ی َ ](ع اِ) ج ِ تارة. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود.
-
تارت
لغتنامه دهخدا
تارت . [ رَ ] (ع اِ) رجوع به تارة شود.