کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تارم
لغتنامه دهخدا
تارم . [ رَ ] (اِخ ) نام چند شهر است .(آنندراج ) (انجمن آرا). || شهریست که مردم آنجا همه صاحب حسن می باشند. (برهان ). || نام بلوکی است کوهستانی مابین قزوین و جیلان . || نام قصبه ایست در سرحد فارس و کرمان . (فرهنگ نظام ). شهرکیست بناحیت پارس میان دارا...
-
تارم
لغتنامه دهخدا
تارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو. عماره .ای بسا بادگیر و ت...
-
واژههای مشابه
-
تارم کش
لغتنامه دهخدا
تارم کش . [ رَ / رُ ک ُ ] (اِ مرکب ) در گچ سر و خوار و پشند کاروان کش را گویند و این گیاهی است در جنگلهای خشک و کوهستانی خزر میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در ارتفاع 1400 گز از سطح دریا دیده شده است ، در هرات از آن شیرخشت گیرند. گویند چون ...
-
قلعه تارم
لغتنامه دهخدا
قلعه تارم . [ ق َ ع َ رِ ] (اِخ ) قلعه ای است که در استحکام به قلعه پرگ نمیرسد و دارای هوایی گرم است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ کمبریج ص 159).
-
واژههای همآوا
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (اِخ ) (... رود) ظاهراً رودیست که از طارم علیا (تابع زنجان ) میگذرد. در حبیب السیر آمده : مرکب همایون پادشاه ربع مسکون از ده ِ سلطانیه به طارم رود و از آنجا بطریق فومن متوجه امیره ٔ دباج شود. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 374).
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یاقوت این کلمه را بدین صورت آورده (طرم ) گوید ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم . آن ناحیه را دیده ام . اراضی و دیه هایی کوهستانی در آن ناحیت یافتم که به اندازه ٔ فرسنگی هم در آن دشت هموار یافت نمیشود. با ای...
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یکی از اجداد ایسن قتلغ از امراء عصر سلطان محمد خدابنده . (ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 5).
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و باغچه .محجری که از چوب سازند و به اطراف باغ نهند تا مانعاز دخول شود. (غیاث اللغات ). نرده . || چوب بندی که از برا...
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [رَ ] (اِخ ) ناحیه ٔ طارم میانه ٔ مشرق و جنوب فرک . درازی آن از قریه ٔ سرچاهان تا قریه ٔ تاشکت دوازده فرسنگ ، پهنای آن از سه فرسنگ نگذرد، محدود است از جانب مشرق بناحیه ٔ فارغان و از شمال بناحیه ٔ خشن آباد و از سمت مغرب بناحیه ٔ فرک . هوا و آبش...
-
تعرم
لغتنامه دهخدا
تعرم . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) گوشت از استخوان باز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جدا کردن گوشت از استخوان . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
داشلو
لغتنامه دهخدا
داشلو. (اِخ ) تاشلو. موضعی در فارس میان پرگ و تارم . در شش فرسنگی تارم و سه فرسنگی پرم . (نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم چ اروپا ص 186).
-
تارمی
لغتنامه دهخدا
تارمی . [ رَ / رُ ] (اِ) محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام : تارم ). رجوع به تارم شود.