کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حسین تاراج
لغتنامه دهخدا
حسین تاراج . [ ح ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) اصفهانی . شاعر دوره ٔ قاجار. دیوان شعر وی ده هزار بیت است . (ذریعه ج 9 ص 165).
-
جستوجو در متن
-
تاراجیدن
لغتنامه دهخدا
تاراجیدن . [ دَ ] (مص ) چپو کردن . تاراج کردن . چپاول کردن . رجوع به تاراج شود.
-
تاراجگاه
لغتنامه دهخدا
تاراجگاه . (اِمرکب ) جای غارت . (آنندراج ). جای تاراج : گوزن جوان را بیفکند شیربتاراجگاهش درآمد دلیر.نظامی (از آنندراج ).رجوع به تاراج شود.
-
مغاور
لغتنامه دهخدا
مغاور. [ م ُ وِ ] (ع ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غارتگر و کسی که تاخت و تاز بسیار می کند برای غارت و تاراج . (ناظم الاطباء).
-
چپاول کردن
لغتنامه دهخدا
چپاول کردن . [ چ َ وُ »َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . تاراج کردن . چپو کردن . غارتیدن . یغما کردن . تالان کردن . رجوع به تاختن و تاراج کردن و غارتیدن شود.
-
هم تازیانه
لغتنامه دهخدا
هم تازیانه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شریک در تاختن و تاراج کردن باشد. (از انجمن آرا). دو کس را گویند که در اسب تاختن و تاخت و تاراج نمودن شریک باشند. (برهان ).
-
بتاراج دادن
لغتنامه دهخدا
بتاراج دادن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) واداشتن که تاراج کنند. به غارت دادن . به یغما دادن . بباد دادن : به یک هفته نقدش بتاراج دادبه درویش و مسکین و محتاج داد. سعدی .و رجوع به تاراج شود.
-
چپو کردن
لغتنامه دهخدا
چپو کردن . [ چ َ پ َ /پُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) چپاول کردن . غارت کردن . یغماکردن . تاراج کردن . چاپیدن . رجوع به چپو و چپوچی و چاپیدن و غارت کردن و تاراج کردن و چپاول کردن شود.
-
غارت
لغتنامه دهخدا
غارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
چاپول
لغتنامه دهخدا
چاپول . (اِ) (ترکی ، اِ) تاخت و تاز و تاراج . (ناظم الاطباء).
-
تلان
لغتنامه دهخدا
تلان . [ ت َ ](اِ) تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء).
-
تالان تالان بودن
لغتنامه دهخدا
تالان تالان بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاراج و غارتی سخت بودن . غارت و تاراج بسیار بودن .- امثال : حال که تالان تالان است صد تومان هم زیر پالان است .رجوع به تالان و تالان تالان و تالان تالان شدن و سایر ترکیبات آن شود.
-
منهوب
لغتنامه دهخدا
منهوب . [ م َ ] (ع ص ) خواسته ٔ شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مطلوب معجل . (از اقرب الموارد). || تاراج شده و به غارت برده شده . (ناظم الاطباء). مال غارتی . غارت شده . تاراج شده . بغارتیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
محرب
لغتنامه دهخدا
محرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) آنکه دلالت میکند کسی را بر تاراج مال دشمن . (ناظم الاطباء). دلالت کننده بر تاراج مال دشمن . (از منتهی الارب ). || آنکه برمی انگیزاند جنگ را. || خرمابن شکوفه آورده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
غاره
لغتنامه دهخدا
غاره . [ رَ ] (ع اِمص ) غارة. غارت و تاراج . (برهان ). || (اِ) غارت کنندگان . || پیچ و تاب ریسمان را نیز گویند. (برهان ).