کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاخت و تاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تاخت کردن
لغتنامه دهخدا
تاخت کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بشتاب دوانیدن اسب را.
-
جستوجو در متن
-
تاز
لغتنامه دهخدا
تاز. (اِمص ) تاختن . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتاب خانه ٔ مؤلف ). با «با»بمعنی تاختن . (غیاث اللغات ). || (نف مرخم ) تازنده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (فرهنگ رشیدی ). و آنرا تازنده گویند. (آنندراج ) (ان...
-
گرمتازی
لغتنامه دهخدا
گرمتازی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) تندی در تاخت و تاز.
-
چاپول
لغتنامه دهخدا
چاپول . (اِ) (ترکی ، اِ) تاخت و تاز و تاراج . (ناظم الاطباء).
-
تگاوری
لغتنامه دهخدا
تگاوری . [ ت َ وَ ] (حامص مرکب ) تاخت و تاز. دویدن پرشتاب . به تعجیل دویدن .
-
تک و تاز
لغتنامه دهخدا
تک و تاز. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و تا. (غیاث اللغات ) دو و تاخت . (ناظم الاطباء). تکاپوی : در سلاح و سواری و تک و تازگوی برد از سپهر چوگان باز. نظامی .خورشید که او چشم و چراغست جهان رااز شوق رخت در تک و تازست چه گویم . عطار. || جستجو ...
-
شب تازی
لغتنامه دهخدا
شب تازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شب تاز. شبیخون و تاخت ناگهانی شباهنگام بر دشمن . (ناظم الاطباء).
-
مغاور
لغتنامه دهخدا
مغاور. [ م ُ وِ ] (ع ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غارتگر و کسی که تاخت و تاز بسیار می کند برای غارت و تاراج . (ناظم الاطباء).
-
دیرتاز
لغتنامه دهخدا
دیرتاز. (نف مرکب ) که تاخت ممتد و طولانی دارد. که تاخت و تاز او دراز کشد : بده پند و خاموش یکچند روزی یله کن بدین کره ٔ دیر تازش .ناصرخسرو.
-
یکه تاز
لغتنامه دهخدا
یکه تاز. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد. || کسی که در تاخت ، دوم خود نداشته باشد. (آنندراج ). کسی که در تاخت وتاز منفرد و بی نظیر باشد. (ناظم الاطباء) : آن سوار یکه تازم د...
-
سلغر
لغتنامه دهخدا
سلغر. [ س َ غ ُ ] (اِخ )جد سلغریان یا اتابکان فارس (قرن 5 هجری ) و رئیس یکدسته از ترکمانان قبچاق بود، که با طایفه ٔ خود به خراسان کوچ کرد، و پس از یک دوره تاخت و تاز بخدمت طغرل بیک پیوست و نزد او رتبه ٔ حاجبی یافت . سنقربن مودود مؤسس سلغریان نواده ٔ...
-
برنک
لغتنامه دهخدا
برنک . [ ب َ رَ ] (اِ) اصل و بنا و ابتدا. (آنندراج ). ریشه و اصل . (ناظم الاطباء). || یورش و حمله . (آنندراج ). حمله و تاخت و تاز. (ناظم الاطباء). || جامه ٔ ابریشم . (آنندراج ).پارچه ٔ ابریشمی . (ناظم الاطباء). اما به سه معنی فوق در سایر فرهنگهایی که...
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) نام سلسله ٔ پنجم از سلسله ٔ سلاطین بابل که در حدود 1052 تا 1032 ق . م . در صفحات دریایی سلطنت کرده اند و این سلسله در حقیقت سلسله ٔ دوم دریایی بابل محسوب میشوند. در دوره ٔ این سلسله ، عیلام باز بابل را گرفت و یکی از پادشاهان عیلام بر تخ...
-
بلاش چهارم
لغتنامه دهخدا
بلاش چهارم . [ ب َ ش ِ چ َ رُ ] (اِخ ) بیست وهفتمین پادشاه اشکانی (191 تا 208یا 209م .) جانشین بلاش سوم . در زمان او سپتمیوس سوروس بطرف مشرق حمله کرد (195م .) و متصرفات سابق رومیان را تسخیر نمود، ولی چون مدعی دیگری برای امپراطوری پیدا شد به روم بازگش...