کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاخته
لغتنامه دهخدا
تاخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) تافته . (جهانگیری ). تافته است که از تابیدن ریسمان و ابریشم است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسمان باریک باشد سخت . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). تارریسمان تاب خورده باشد یعنی تافته . (صحاح الفرس ). تار بادخورده و ت...
-
جستوجو در متن
-
بهشتی رخ
لغتنامه دهخدا
بهشتی رخ . [ ب ِهَِ رُ ] (ص مرکب ) خوش صورت . بهشتی روی : بهشتی رخی دوزخش تاخته ز مالک برضوان گذر یافته .نظامی .
-
سرآسیمگی
لغتنامه دهخدا
سرآسیمگی . [ س َ م َ / م ِ ] (حامص ) حالت سرآسیمه : از سرآسیمگی نمی بینندکام آشفته اژدهای دمان . مسعودسعد.سرآسیمگی در منش تاخته ز رخت خرد خانه پرداخته . نظامی .رجوع به سرآسیمه شود.
-
ارسلان
لغتنامه دهخدا
ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) هندوبچه . والی قهستان و از امرا و قوّاد سلطان محمود که بر سر ابوالقاسم سیمجور تاخته او را بولایت جنابذ انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 270، 271).
-
اولجه کردن
لغتنامه دهخدا
اولجه کردن . [ اُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنیمت گرفتن .(یادداشت مؤلف ) : امراء... کنار آب فرات را تاخته اسب و شتر و گوسفند بی نهایت اولجه کردند. (حبیب السیر در شرح حال تیمور). رجوع به اولجا شود.
-
آریستفان
لغتنامه دهخدا
آریستفان . [ ت ُ ] (اِخ ) اَریستفان . نام شاعر فکاهی مشهور آطنه (آتن ) در مائه ٔپنجم ق .م . او در اشعار خود برسوم و آداب و عادات زمان سخت تاخته و نامه هائی از مضاحک چون نامه ٔ غوکان ، زنبوران ، سواران ، مرغان و مضحکه ٔ باستانی و جز آن دراین زمینه پرد...
-
ابراهیم اینال
لغتنامه دهخدا
ابراهیم اینال . [ اِ م ِ ] (اِخ ) یا ابراهیم یِنال . برادر مادری نخستین پادشاه سلجوقی ، طغرل بیک . در ابتدای دولت سلجوقی با برادر خود همراه بود و به او خدمت میکرد، اما به سال 450 هَ .ق . در همدان علم طغیان برافراشت و طغرل بر سر او تاخته سپاه او بپراک...
-
خانه به آب رسیدن
لغتنامه دهخدا
خانه به آب رسیدن . [ ن َ / ن ِ ب ِ رَ / رِدَ ] (مص مرکب ) پایه ٔ خانه ای بر روی آب افتادن ، کنایه از خراب شدن و از بین رفتن خانه است : ای بسا خانه ٔ تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای .صائب .
-
عرق آلود
لغتنامه دهخدا
عرق آلود. [ ع َ رَ ] (ن مف مرکب ) پوشیده شده از خوی و عرق . (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج ). آلوده به عرق . خوی آلوده : ای بسا خانه ٔ تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای . صائب .نقصان نکرد خضر ز سر چشمه ٔ حیات جان ر...
-
گریزنده
لغتنامه دهخدا
گریزنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) احترازکننده . فرار کننده . آبِق . داعِل . هارِب . نَفور. (منتهی الارب ) : گریزندگان را در آن رستخیزنه روی رهایی نه راه گریز. فردوسی .تنی دید چون موی بگداخته گریزنده جانی به لب تاخته . نظامی .چو بر جنگ شد ساخته سازشا...
-
گردن افراخته
لغتنامه دهخدا
گردن افراخته . [ گ َ دَ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گردن کشیده . سربلند : بر قیصر آمد سپه تاخته به پیروزی و گردن افراخته .فردوسی .چون گردنت افراخته وآن عاجز مسکین بنهاده ز اندوه ، زنخ بر سر زانوش . ناصرخسرو. || به مجاز، بالیده . نموکرده . رشدکرده : ک...
-
طغاخان
لغتنامه دهخدا
طغاخان . [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از امراء و فرماندهان لشکر هنددر عصر محمود نبیره ٔ فیروزشاه از سلسله ٔ تغلقیه . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 269). وی با امیر تیمور گورکان مصاف داد و در آن مصاف میسره ٔ لشکر هند با طغاخان و میر علی موجه ای بود و پس از م...
-
یاسر
لغتنامه دهخدا
یاسر.[ س ِ ] (اِخ ) ابن ذی الاذعار. ابن خلدون گوید: مسعودی گفته است که ذوالاذعار از ملوک تبابعه ٔ یمن پیش از افریقش بن قیس بن صیفی بود و در عهد سلیمان علیه السلام با مغرب جنگید و بر آن بلاد دست یافت و همچنین آورده است که یاسر پسر ذوالاذعار پس از وی ب...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عروةبن زبیربن عوام اسلامی ، مکنی به ابوعروة، از سرشناسان مدینه و دانشمند و عالم علم انساب بود. روایات کمی نیز از او نقل شده . وی برادرزاده ٔ عبداﷲبن زبیرو مادرش عمه ٔ عبدالملک بن مروان بود و اشعاری به او نسبت می دهند ک...