کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاثير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأثیر
لغتنامه دهخدا
تأثیر. [ ت َءْ ] (اِخ ) نام وی میرزا محسن از تبریزی های متولدشده در اصفهان است . اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان مسکن داد. تاریخ تولد تأثیر را بر مبنای این دو بیت :در پنجه و پنج عمر درباختنی یک گوهرم افتاد و نشد ساختنی تاریخ ...
-
تأثیر
لغتنامه دهخدا
تأثیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) اثر و نشان گذاشتن در چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نشان گذاشتن در چیزی . (آنندراج ). اثر کردن . (زوزنی ). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است (در فارسی ). (آنندراج ) : این دوستی چنان مؤکد گردد که زمانه را در گشاد...
-
تأثیر داشتن
لغتنامه دهخدا
تأثیر داشتن . [ ت َءْ ت َ ] (مص مرکب ) مؤثر واقع شدن . نتیجه داشتن : کوشش من تأثیر نداشت ؛ تلاش من نتیجه نداشت . رجوع به تأثیر شود.
-
تأثیر کردن
لغتنامه دهخدا
تأثیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کردن . کارگر افتادن . کارگر شدن . کاری شدن : زهر در وی تأثیر کرد؛ زهر در او کاری شد. پند دراو تأثیر کرد؛ در وی پند کارگر افتاد : کاین نوحه ٔ نوح واشک داووددر یوسف تو نکرد تأثیر. خاقانی .رجوع به تأثیر ...
-
جستوجو در متن
-
مؤثر
لغتنامه دهخدا
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأثیر. اثر کرده شده . قبول اثر و نشان نموده . (ناظم الاطباء). رجوع به تأثیر شود.
-
هنایش
لغتنامه دهخدا
هنایش .[ هَِ ی ِ ] (اِ) تأثیر و اثر داده شده . (برهان ).
-
کارگری
لغتنامه دهخدا
کارگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کار. عمل کارگر. || تأثیر.
-
بلااثر
لغتنامه دهخدا
بلااثر. [ ب ِ اَ ث َ ] (ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + اثر) بی اثر. بدون تأثیر.
-
صبح جبین
لغتنامه دهخدا
صبح جبین . [ ص ُ ج َ ] (ص مرکب ) سپیدپیشانی و کنایه از سپیدچهره است از باب ذکر جزء و اراده ٔ کل : تا کی آن صبح جبین ز آن نمکین لب تأثیرخنده از دور بداغ من مهجور زند.محسن تأثیر.
-
خودحسابی
لغتنامه دهخدا
خودحسابی . [ خوَدْ / خُدْ ح ِ ] (حامص مرکب ) انصاف . درست حسابی . || رسیدگی به اعمال و افعال خود : چنان کشید ملامت ز قدردانی خویش که خودحسابی تأثیر خودپسندی شد.تأثیر (از آنندراج ).
-
کتانی
لغتنامه دهخدا
کتانی .[ ] (اِ) نوعی از زردآلو. (آنندراج ) : از رنگ طلایی کتانی پیراهن مه کند کتانی . محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
نقش پذیری
لغتنامه دهخدا
نقش پذیری . [ ن َ پ َ ] (حامص مرکب ) نقش پذیر بودن . زود تحت تأثیر قرار گرفتن .
-
نفع بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نفع بخشیدن . [ ن َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن . فایده رساندن . || اثر کردن . تأثیر کردن . مؤثر افتادن .
-
ذوالخاصیة
لغتنامه دهخدا
ذوالخاصیة. [ ذُل ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) آنکه تأثیر بصورت نوعیّه کند اعم ّ از اینکه زهر باشد یا دفع زهر کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).