کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاتاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاتاری
لغتنامه دهخدا
تاتاری . (ص نسبی ) منسوب به تاتار. رجوع به تاتار شود.- اسب تاتاری ؛ اسبهای تند رو را گویند. ترّ؛ اسب تاتاری تیزرو.جورف ؛ اسب تاتاری تیزرو (منتهی الارب ).- چشم تاتاری ؛ چشم مورب و تنگ : گفت کای تنگ چشم تاتاری صید ما را بچشم می (در) ناری ؟ نظامی (هفت ...
-
واژههای مشابه
-
آهوی تاتاری
لغتنامه دهخدا
آهوی تاتاری . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
جستوجو در متن
-
یاقی
لغتنامه دهخدا
یاقی . (تاتاری ، اِ) سوختگی و داغ . (ناظم الاطباء).
-
یاقیچی
لغتنامه دهخدا
یاقیچی . (ترکی تاتاری ، ص ) سوزنده . (ناظم الاطباء).
-
روذمة
لغتنامه دهخدا
روذمة. [ رَ ذَ م َ ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب تاتاری . (منتهی الارب ). راه رفتن اسب تاتاری . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
موسنح
لغتنامه دهخدا
موسنح . [ س َ ] (اِ) قسمی از تنباکوی تاتاری . (ناظم الاطباء).
-
رذومة
لغتنامه دهخدا
رذومة. [ رُ م َ ] (ع اِمص ) رَوذَمة . نوعی از رفتار اسب تاتاری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به روذمة شود.
-
سرآقوج
لغتنامه دهخدا
سرآقوج . [ س َ ] (اِ مرکب ) یک نوع کلاه تاتاری . (دزی ج 1 ص 644). رجوع به سرآغوج و سرآغوش و سرآگوش شود.
-
جرغلی
لغتنامه دهخدا
جرغلی . [ ] ( )هزار اشتر از بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و جرغلی . اسدی .رجوع به جزغلی شود.
-
برتلة
لغتنامه دهخدا
برتلة. [ ب َ ت ُ ل َ ] (اِ) عطا و بخشش . (آنندراج ). عطا و انعام . (ناظم الاطباء). || قسمی از کلاه تاتاری است که آنرا زیر دستار نهند. (آنندراج ). قسمی از کلاه تاتاری که در زیر عمامه ٔترمه بسر گذارند و رفاده ٔ پیچیده . (ناظم الاطباء).
-
جورف
لغتنامه دهخدا
جورف . [ ج َ رَ ] (ع اِ) خر. || شترمرغ نر. (منتهی الارب ). رجوع به جورق شود. || اسب تاتاری تیزرو. || سیل که همه چیز را ببرد. (منتهی الارب ).
-
تافغه
لغتنامه دهخدا
تافغه . [ ف َ غ َ ] (معرب ، اِ) بلغت بربر نوعی از خارخسک . شوک الدواب . خسکه . بادآورد. خسک . شویکه . شوکة. حرشف . شوکةالمبارکه . خار تاتاری . (از دزی ج 1 ص 139).
-
تر
لغتنامه دهخدا
تر.[ ت َرر ] (ع اِ) اسب تاتاری تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اسب متناسب الاعضا و جفاکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).