کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابوتنبشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نبشته
لغتنامه دهخدا
نبشته . [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) نوشته . نوشته شده . (ناظم الاطباء). مزبور. مرقوم : نبشته سراسر به خط من است که خط من اندر جهان روشن است . فردوسی .نبشته بر آن تیر بُد پهلوی که ای شاه داننده گر بشنوی . فردوسی .مبیناد کس روز بی کام تونبشته به ...
-
تابوت
لغتنامه دهخدا
تابوت . (ع اِ) صندوق چوبی ، صندوق مرده . (غیاث اللغات ). ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند. (فرهنگ نظام ). صندوق جنازه و آنچه در تربت میدارند. (آنندراج ). صندوق چوبی برای مرده (از المنجد). صندوق ، اصله تابو سکنت الواد فانقلبت هاء...
-
گل نبشته
لغتنامه دهخدا
گل نبشته . [ گ ِ ل ِ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل مختوم را گویند و آن دوائی است مشهور و معروف جهت دفع سموم . (برهان ). گل مختوم که از جمله ٔ تریاق زهرهاست و این نام برای آن کرده اند که زود مهر کرده میشود از غایت لطافت و نرمی و بعضی ...
-
سنگ نبشته
لغتنامه دهخدا
سنگ نبشته . [ س َ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) عبارت از سنگهایی که سطح آن از خطوطی قدیمه پوشیده و برای روشن کردن وقایع تاریخی بکار میبرند. (ایران باستان ص 18). رجوع به سنگ نوشته شود.
-
نبشته آمدن
لغتنامه دهخدا
نبشته آمدن . [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نوشته شدن : کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 383).
-
گل تابوت
لغتنامه دهخدا
گل تابوت . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلهایی که بر سر تابوت میّت گذارند. (آنندراج ) : چیدیم ز ماتم چو فلک طرفه دکانی غیر از گل تابوت نداردسبد ما.سراج المحققین (از آنندراج ).
-
نخل تابوت
لغتنامه دهخدا
نخل تابوت . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نخل ماتم . آرایشی که بر تابوت مردگان سازند. (ناظم الاطباء). تابوتی که از غره ٔ محرم سازند و آن را نخل تابوت گویند و تابوت روز دهم اگرچه به شکل تابوت است اما ده برابر تابوت و آن نخل است . (آنندراج ). آر...
-
تابوت خشکه
لغتنامه دهخدا
تابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
-
تابوت سکینه
لغتنامه دهخدا
تابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو ن...
-
تابوت شهادت
لغتنامه دهخدا
تابوت شهادت . [ ت ِ ش َ دَ ] (اِخ ) رجوع به تابوت عهد شود.
-
تابوت عهد
لغتنامه دهخدا
تابوت عهد. [ ت ِ ع َ ] (اِخ ) صندوقی است که موسی به امر حق تعالی از چوب شطیم ساخت طولش سه قدم و نه قیراط و عرض و ارتفاعش دو قدم و سه قیراط بود و بیرون و اندرونش بطلا پوشیده براطراف سر آن تاجهای طلایی ساخت و سرپوشی از طلای خالص بر آن گذارده دو کروب بر...
-
تابوت کش
لغتنامه دهخدا
تابوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) حمل کننده ٔ تابوت . کسی که تابوت را بگورستان برد.
-
تابوت کشی
لغتنامه دهخدا
تابوت کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حمل کردن تابوت . بردن تابوت بگورستان .
-
جستوجو در متن
-
دوات
لغتنامه دهخدا
دوات . [ دَ ] (ع اِ) سیاهی دان . (منتهی الارب ). دویت . ظرف مرکب برای نوشتن . آمه . مرکب دان . دوده دان . خوالستان . مداددان . لیقه دان . حبردان . قاروره . خوالسته . (یادداشت مؤلف ). ظرفی که در آن سیاهی کتابت نگاه دارند، و آنرا به فارسی آمه خوانند. ...