کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابع نزدیکبهمحدب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تابع شدن
لغتنامه دهخدا
تابع شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیرو شدن . بنده و فرمانبردار گشتن . دنبال رونده شدن : مشو تابع نفس شهوت پرست که هرساعتش قبله ٔ دیگر است .سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ ح َدْ دَ ] (ع ص ) احدب . خلاف مقعر. (ازاقرب الموارد). مقابل مقعر. مقابل گود و فرورفته . کنج . کوژ. دوتا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و منه محدب الکبد و مقعرها. (اقرب الموارد). حدبه دار و کوژپشت و برآمده . (ناظم الاطباء) : پس بدان رگ بزرگ که ا...
-
زاویه ٔ مقعر
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
-
نزدیک بینی
لغتنامه دهخدا
نزدیک بینی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نزدیک بین بودن . صفت نزدیک بین . رجوع به نزدیک بین شود.
-
نزدیک رفتن
لغتنامه دهخدا
نزدیک رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پیش رفتن . جلو رفتن . جلو آمدن . رجوع به نزدیک شود.
-
نزدیک آمدن
لغتنامه دهخدا
نزدیک آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . اقتراب : بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شد نه مندوری . جلاب بخاری .- به نزدیک آمدن ؛ نزدیک شدن : بدانست کآمد به نزدیک مرگ همی زرد خواهد شدن سبز برگ . فردوس...
-
ارفاء
لغتنامه دهخدا
ارفاء. [ اِ ](ع مص ) نزدیک کردن . (منتهی الأرب ). نزدیک ساحل گردانیدن کشتی . (منتهی الأرب ). نزدیک آوردن کشتی بکناره .(زوزنی ). کشتی را بساحل نزدیک آوردن . || پناه گرفتن به ... (منتهی الأرب ). || پناه وا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || مدارا ک...
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُ ](ع ص ) نزدیک شونده . رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
-
نزدیک گشتن
لغتنامه دهخدا
نزدیک گشتن . [ ن َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن . || نزدیکی کردن . هم بستر شدن : و آدم چون خواستی که به حوا نزدیک گردد طهارت کردی و عطر به کار بردی . (تاریخ سیستان ).
-
نزدیک آوردن
لغتنامه دهخدا
نزدیک آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوردن . فراهم آوردن . پیش کشیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به نزدیک شود.
-
ادناف
لغتنامه دهخدا
ادناف . [ اِ] (ع مص ) بیمار شدن به بیماری گران و سخت . بیمار گران شدن . || بیمار کردن به بیماری گران . بیمار گران کردن . (منتهی الارب ). || لاغر شدن .نزار شدن . (زوزنی ). || لاغر کردن . نزار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || ادناف شمس ؛ نزدیک ...
-
مقترب
لغتنامه دهخدا
مقترب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) به همدیگر نزدیک شونده . (از آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نزدیک به هم شده . (ناظم الاطباء). || عهدی که وفای به آن نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نزدیک
لغتنامه دهخدا
نزدیک . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ،کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی...
-
نزدیک تک
لغتنامه دهخدا
نزدیک تک . [ ن َ ت َ ] (ص مرکب ) چاه یا رود کم عمق . (ناظم الاطباء). مقابل دورتک به معنی عمیق : نزیع؛ چاه نزدیک تک . بئر انشاط؛ چاه نزدیک تک . (از منتهی الارب ).