کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابعی
لغتنامه دهخدا
تابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (آدینه قلی بک ) یکی از شعرای امی ایران است و با مولانا وحشی معاصر و در نکته سنجی مهارت داشته است .از اوست :کار من دور از تو غیر از ناله های زار نیست گر بزاری جان دهم دوراز تو، دور از کار نیست .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
تابعی
لغتنامه دهخدا
تابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاّ...) فرزند شهر هرات است و نقاشی کاسه و طبق می کندو گاهی نغمه ای از او سر می زند از اوست این رباعی :دور از تو به درد و محنت و غم بودم باسینه ٔ ریش و چشم پر نم بودم با نی همه شب بناله همدم بودم بی یاد تو القصه دمی کم بودم . ...
-
تابعی
لغتنامه دهخدا
تابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری می زیسته و از اهالی ادرنه است خطی خوش می نوشته و اشعارش روان و نیکو بوده است بمناسبت انتساب به جنابی پاشا بمقامات بزرگی نایل گشته یکی از آثارش «شهرانگیز» است که درآن مسیحی شاعر را نظیره...
-
تابعی
لغتنامه دهخدا
تابعی . [ ب ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به تابع. || آنکه اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و آله وسلم را دیده . ج ، تابعیون . آنکه بعض اصحاب رسول را درک کرده است . آنکه درک صحبت رسول صلوات اﷲ علیه نکرده لیکن صحابه ٔ او صلوات اﷲ علیه را دیده است . رجوع به صحابی شود. ع...
-
جستوجو در متن
-
باذان
لغتنامه دهخدا
باذان . (اِخ ) ابواسحاق . تابعی است .
-
تابعیه
لغتنامه دهخدا
تابعیه . [ ب ِ ی ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث تابعی .زن تابعی ، زنی که درک زمان صحابه ٔ رسول کرده است .
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابوسعید کیسان مقبری ، تابعی است . ابوسعید کیسان مقبری ، تابعی است . (منتهی الارب ). ابوسعید، والد سعیدبن ابی سعید المقبری ، تابعی است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ظبیانی
لغتنامه دهخدا
ظبیانی . [ ظَب ْ ] (اِخ ) ابوعبیداﷲ. تابعی است .
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابوالسکن . تابعی است . رجوع به ابوالسکن شود.
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) مکنی به ابومحمد. تابعی است .
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابوعماره . تابعی است .
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ح ُ طَ ] (اِخ ) تابعی است .
-
ضبعی
لغتنامه دهخدا
ضبعی . [ ض َ ] (اِخ ) ابوشداد. تابعی است .
-
ضبعی
لغتنامه دهخدا
ضبعی . [ ض َ ] (اِخ ) ابوشمر. تابعی است .