کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تأیید حکم دادگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأیید
لغتنامه دهخدا
تأیید. [ ت َءْ ] (اِخ ) خواجه عبداﷲ. سامی بیک آرد: از شعرا و علمای متأخر هند است که از اکثر علوم و فنون آگاه بود و در نزد حکمران بنگاله ، نواب مؤتمن الملک مبارک الدوله بهادر، اعتبار و احترام داشت . پس از چندی حکمران بنارس ، نواب ابراهیم علیخان بها...
-
تأیید
لغتنامه دهخدا
تأیید. [ ت َءْ ] (ع مص ) نیرومند کردن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط). نیرو و قوت دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیرو دادن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). توانا گردانیدن . (آنندراج ). توانا کردن .(فرهنگ...
-
تأیید شدن
لغتنامه دهخدا
تأیید شدن . [ ت َءْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشتیبانی شدن . نیرومندی یافتن . رجوع به تأیید شود.
-
تأیید کردن
لغتنامه دهخدا
تأیید کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأیید. پشتیبانی کردن . نیرومند کردن . چیزی یا کسی را مؤید کردن . چیزی یا کسی را مورد تأیید قرار دادن . رجوع به تأیید شود.
-
زاده ٔ تأیید
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تأیید. [ دَ / دِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آن که بدست حق بوجود آید. کسی که منظورنظر خدا است . خدا او را بزرگ کرده است : این زاده ٔ تأیید و برآورده ٔ حق راای چرخ نکوپرور و ای بخت نکودار.سنائی .
-
صاحب تأیید
لغتنامه دهخدا
صاحب تأیید. [ ح ِ ت َءْ ] (ص مرکب ) ورجمند. دارای فره ٔ ایزدی . مؤید : پادشاه صاحب تأیید شنید که شیخ شاه ، کرت دیگر در شروان رایت طغیان برافراشته ... (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352).
-
اهل تأیید
لغتنامه دهخدا
اهل تأیید. [ اَ ل ِ ت َءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل تأویل . اهل باطن . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.