کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تأویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأویل
لغتنامه دهخدا
تأویل . [ ت َءْ ] (ع اِ) تره ای است بستانی خوشبو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تأویل
لغتنامه دهخدا
تأویل . [ ت َءْ ] (ع مص ) تأویل چیزی را بچیزی ، بازگرداندن آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). بازگشت کردن از چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برگرداندن بچیزی . (فرهنگ نظام ). مشتق از «اول »است که در لغت بمعنی رجوع است . (کشاف اصطلاحات الفنو...
-
تأویل کردن
لغتنامه دهخدا
تأویل کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و شرح وتفسیر نمودن و ترجمه کردن . (ناظم الاطباء). توجیه . گرداندن کلمه یا سخن بدیگر معنی جز معنی ظاهر آن : و باشد که دشمنان تأویلی دگرگونه کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 83). سعی نکنم در شکست بهیچ چیز...
-
تأویل نهادن
لغتنامه دهخدا
تأویل نهادن . [ ت َءْ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) توجیه کردن : عذرها سازی و آن را همه تأویل نهی تا کنی بی سببی تافته ای را شادان . فرخی .ناشدن سخت زشت باشد و تأویل ها نهند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 236). || بهانه و عذر آوردن : امیر ماضی وی را بخواند، در...
-
اهل تأویل
لغتنامه دهخدا
اهل تأویل . [ اَ ل ِ ت َءْ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل باطن . مقابل اهل ظاهرو صورت . آنانکه بظاهر قرآن التفات نکرده وتأویلی تکیه نمایند. رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.
-
واژههای همآوا
-
تعویل
لغتنامه دهخدا
تعویل . [ ت َع ْ ](ع مص ) به آواز گریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به آواز بلند گریستن و آواز زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یاری خواستن از کسی و کذا عول به عوله یق عول علی ما شئت (به صیغه ٔ امر)؛ ای استعن...
-
جستوجو در متن
-
تأویلات
لغتنامه دهخدا
تأویلات . [ ت َءْ ](ع اِ) ج ِ تأویل . تأویل ها. رجوع به تأویل شود.
-
مؤول
لغتنامه دهخدا
مؤول . [ م ُ ءَوْ وَ ] (ع ص ) تأویل شده . (یادداشت مؤلف ).
-
تأویلی
لغتنامه دهخدا
تأویلی . [ ت َءْ ](ص نسبی ) منسوب به تأویل و تفسیر سخن : چون بمشکلهای تأویلی بگیرم راهشان جز بسوی زشت گفتن ره ندانند ای رسول . ناصرخسرو.رجوع به تأویل شود.
-
ارومش
لغتنامه دهخدا
ارومش . [ ] (اِ) تأویل این خبر آن باشد که حسنات بر اعواض کنند یعنی اعواض آلام او (ظالم ) بردارند و بمظلوم دهند، چه بادله ٔ عقل درست شده است که بعمل کسی دیگری را ثواب ندهند و نیز بادله ٔ شرع از قرآن و اخبار مقطوع علیها، لابد این خبر را تأویل باید و ...
-
مؤول
لغتنامه دهخدا
مؤول . [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) بازگرداننده . (منتهی الارب ). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. (ناظم الاطباء). بازگرداننده کسی را به سوی او. (آنندراج ). || آنکه بیان می کند سخن را. (ناظم الاطباء). بیان کننده ٔ آنچه کلام بدان باز می گردد. (منتهی الارب ...
-
متأول
لغتنامه دهخدا
متأول . [ م ُ ت َ ءَوْوِ ] (ع ص ) بیان کننده ٔ چیزی که کلام بدان بازمی گردد. (آنندراج ). تأویل کننده و مفسر. (ناظم الاطباء).
-
اهل تأیید
لغتنامه دهخدا
اهل تأیید. [ اَ ل ِ ت َءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل تأویل . اهل باطن . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.