کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی کار و بی عار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بی کار و بی عار
لغتنامه دهخدا
بی کار و بی عار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی کاره . که هیچ کار ندارد و از بی کاری عار ندارد. ولگرد . عاطل و باطل . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ننگ و عار
لغتنامه دهخدا
ننگ و عار. [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حمیت . (یادداشت مؤلف ). غیرت . آبرو.- بی ننگ وعار ؛ بی حمیت و بی غیرت . که تحمل پستی و خواری و سرشکستگی کند. که از ارتکاب قبایح پروائی ندارد.
-
خزپوش
لغتنامه دهخدا
خزپوش . [ خ َ] (نف مرکب ) خس پوش . (ناظم الاطباء). بی سروپا، پست ناچیز. بی عار. لوطی . رذل . بی عار و ننگ . سخت لاابالی . عظیم بدکار. بسیار پست . (یادداشت بخط مؤلف ). مرحوم دهخدا برای اصل این لغت دو حدس زده اند: یکی آنکه این کلمه مصحف «خس پوش » است ...
-
تنه لش
لغتنامه دهخدا
تنه لش . [ ت َ ن َ / ن ِ ل َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، سخت کاهل . سخت عاطل و گریزنده از کار و کسب و تحصیل روزی . تنبل . بیکاره . بی تعصب . بی ننگ و عار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توسعاً، دشنام گونه ایست که با بزرگی جثه کاهل و بیکاره است . دشنام...
-
شنار
لغتنامه دهخدا
شنار. [ ش َ ] (ع اِ) عیب بدتر و عار. (از منتهی الارب ). بدترین عیب و عار. (از اقرب الموارد). || دشمنی کردن باشد و دشمن داشتن یعنی با کسی و چیزی بد بودن . (برهان ). || امر مشهور به بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضاحت و بی آبرویی و رسوایی و ب...
-
عار
لغتنامه دهخدا
عار. (ع اِ) عیب و ننگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : تا قیامت آن عار از خاندان ما دور نشود. (تاریخ بیهقی ص 129). || فضیحت و هر چه در آن عیب لازم باشد. (منتهی الارب ) : شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عارکرم بسیاری بود در باطن دُر...
-
ناواقف
لغتنامه دهخدا
ناواقف . [ ق ِ ] (ص مرکب ) بی خبر. بی اطلاع . ناآگاه . ناتجربه کار. بی عقل . (آنندراج ). کسی که واقف بر کاری نباشدو آگاه از آن نبود. ناآزموده کار. بی وقوف . (ناظم الاطباء). ناوارد. ناشی . تازه کار. بی تجربه . آنکه وقوف و اطلاع کامل و تبحر ندارد. که م...
-
معمس
لغتنامه دهخدا
معمس . [ م ُ ع َم ْ م َ ] (ع ص ) کار دشوار و بی سر و پای . (آنندراج ). امر معمس ، کار دشوار بی سر و ته . (ناظم الاطباء). کار سخت . (از اقرب الموارد).
-
لش
لغتنامه دهخدا
لش . [ ل َ ] (اِ) لاشه . لاش . جیفه .مردار. جسد بیروح . جسم حیوان روح بشده . || کشته و پوست کنده ٔ گاو و گوسفند و امثال آن . گاو وگوسفند کشته و پوست برکنده . رجوع به لاشه و لاش شود. || (ص ) کنایه است از سخت بیکاره و کاهل . سخت تنبل . که تن به کار نده...
-
ندانم کار
لغتنامه دهخدا
ندانم کار. [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) جاهل . بی تجربه . که صلاح کار خود نداند. که مجرب و آزموده نیست و به زیان خود بی تعمق اقدامی کند.
-
بیشکار
لغتنامه دهخدا
بیشکار. (ص مرکب ) کار بی مزد. کار بی اجر و پاداش . (از ناظم الاطباء).
-
متعطل
لغتنامه دهخدا
متعطل . [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ] (ع ص ) بی کار. (آنندراج ). مرد بی کار و بی شغل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطل شود.
-
متذلغ
لغتنامه دهخدا
متذلغ. [ م ُ ت َ ذَل ْ ل ِ ](ع ص ) امر متذلغ؛ کار بی فایده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء).
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (ع اِ) عار و ننگ .