کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی تامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ده نو بی بی فاطمه
لغتنامه دهخدا
ده نو بی بی فاطمه . [ دِه ْ ن َ طِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ،. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری سبزواران دارای 178 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
لر نوری جان بی بی
لغتنامه دهخدا
لر نوری جان بی بی . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران مرکب از شصت خانوار ساکن همراه عمله .
-
بی سر و بی سامان
لغتنامه دهخدا
بی سر و بی سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) بی خانمان . دربدر. بی بضاعت : نفسی سرد برآورد ضعیف از سر دردگفت بگذار من بی سر و بی سامان را. سعدی .|| پریشان حال و آشفته احوال با زندگی درهم . رجوع به بی سر و سامان شود.
-
بی کار و بی عار
لغتنامه دهخدا
بی کار و بی عار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی کاره . که هیچ کار ندارد و از بی کاری عار ندارد. ولگرد . عاطل و باطل . (یادداشت مؤلف ).
-
گرین بی
لغتنامه دهخدا
گرین بی . [ گ ِ ریم ْ ب ِ ] (اِخ ) قصبه و اسکله ای است در منتهای جنوبی خلیج گرین بی که دارای 10000 تن سکنه است . نصف اهالی آن را مهاجران فرانسوی تشکیل می دهند. مردم آن به زبان فرانسه و انگلیسی سخن می گویند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زیرتنگ بی
لغتنامه دهخدا
زیرتنگ بی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیجنوند است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
غرین بی
لغتنامه دهخدا
غرین بی . [ غْریم ْ / غ ِ ریم ْ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرین بی . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرین بی شود.
-
ابن بی
لغتنامه دهخدا
ابن بی . [ اِ ن ُ ب َی ی ] (ع ص مرکب ) ناکس . خسیس . فرومایه از مردم .
-
چاربی بی
لغتنامه دهخدا
چاربی بی . (اِ مرکب ) اصطلاحی در بازی آس . چاربرگ بازی ورق یا آس که هر برگ آن نقش «بی بی » دارد و در بازی آس پس ازچارآس و چارشاه امتیازش از سایر برگها بیشتر است .
-
اجی بی
لغتنامه دهخدا
اجی بی . [ اِ ] (اِخ ) (بانک ...) در سندی که تاریخش از تشرین ِ اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده ، بسیار معتبر بود...
-
اروس بی
لغتنامه دهخدا
اروس بی . [ ] (اِخ ) یکی از سرداران ازبک که در جنگ با ظهیرالدین بابر اسیر و مقتول شد. (حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 36).
-
بی خواست
لغتنامه دهخدا
بی خواست . [ خوا / خا ] (ق مرکب ) بی طلب . بدون آنکه خواهند. بی نیت و اراده و قصد قبلی . || ناطلبیده . (غیاث ) (آنندراج ). بدون اراده . (ناظم الاطباء).- بی خواست خدا ؛ بدون مشیت خدا.|| بی تلاش . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بی خواهش
لغتنامه دهخدا
بی خواهش . [ خوا / خا هَِ ] (ق مرکب ، ص مرکب ) بی خواستاری . بی طلب . || بی مقصود و بی قصد. (ناظم الاطباء). || بی اراده و بی میل . (ناظم الاطباء). بی خواهانی . || بی طوع و بی رغبت . (آنندراج ).
-
بی دیانت
لغتنامه دهخدا
بی دیانت . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + دیانت ) بی دین . || بی راستی و بیدرستی . (ناظم الاطباء). رجوع به دیانت شود.
-
بی دیانتی
لغتنامه دهخدا
بی دیانتی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بیدینی . نادرستی : شاه مثال داد کنیزک را که جریمت و تهمت بشاهزاده اضافت کرده بود و بجنایت و بیدیانتی منسوب گردانیده فضیحت و رسوای خلق گردانند. (سندبادنامه ص 322).