کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگانهخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیگانه خوار
لغتنامه دهخدا
بیگانه خوار. [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) نامی است که برای گویچه های سفید وضع شده است . رجوع به جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 189 و رجوع به بیگانه خواری شود.
-
بیگانه
لغتنامه دهخدا
بیگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) غیر. ناآشنا. (غیاث ). مقابل یگانه . (آنندراج ). مقابل آشنا. (از ناظم الاطباء). مقابل خودی . (یادداشت مؤلف ). اجنبی . غریبه . خارجی . غریب و اجنبی و کسی که از مردم آنجا نباشد. (از ناظم الاطباء). اجنبی . غیر. بیرونی . ...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خ َوْ وا ] (ع ص ) ضعیف . سست . نرم از مردم و از هر چیزی . ج ، خور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : فرس خوارالعنان ؛ اسب سهل المعطف بسیار دو. (منتهی الارب ). || رقیق الحس از شتران . || (اِ) آهن . || سنگ آتش زنه . ج ، خو...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خ ُ وا ] (اِ) خوردنی . طعام . خوراک . توشه . (ناظم الاطباء).
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خ ُ وا ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده است در فارس . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 392 و معجم البلدان یاقوت شود.
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خ ُ وا ] (ع اِ) بانگ گاو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ): بتازی خوار بانگ گاو باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ) : و خوار بقور و.... و صفیر طیور و بکاء بچگان . (جهانگشای جوینی ).عجل جسد له خوار. سعدی .|| بانگ گوسفند. || بانگ آهو. || آواز تیر. (منته...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) ناحیتی است از شمال محدود بفیروزکوه و دماوند و از مشرق بسمنان و از جنوب به کویر و از مغرب به ورامین و در شمال آن بنه کوه واقع شده که از مغرب منتهی به قره آقاج یا سیاه کوه است . بعضی از قسمتهای این کوه از جانب مغرب تا کویر پیش...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خردمر او را بنادان نباید شمرد. فردوسی .دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم ...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا/ خا ] (اِخ ) نام محلی است از بیهق : دیه خوار... آب و هوای آن همچنان است و قلعه ای دارد معروف بقلعه ٔ خوار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 123). و قلعه ٔخوار حصاری است نه سخت محکم هوای آن سردسیر معتدل است و آب آن از چاه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ...
-
گل بیگانه
لغتنامه دهخدا
گل بیگانه . [ گ ُل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل خودرو و بعضی بمعنی گل نو نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
سبزه ٔ بیگانه
لغتنامه دهخدا
سبزه ٔ بیگانه . [ س َ زَ / زِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سبزه ٔ خودرو. (غیاث ). سبزه ٔ بی موقع که قابل پیراستن و برکندن باشد. (آنندراج ) : تلاش صحبت آئینه رویی می کند شوقم که جوهر را نگاهش سبزه ٔ بیگانه میداند.صائب (از آنندراج ).
-
بیگانه پرست
لغتنامه دهخدا
بیگانه پرست . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) اجنبی پرست . طرفدار بیگانگان . آنکه اجنبی را بر خودی رجحان دهد. آنکه منافع خارجیان را بیشتر مراعات کند.
-
بیگانه پرستی
لغتنامه دهخدا
بیگانه پرستی . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل بیگانه پرست . طرفداری از بیگانه . حمایت از اجانب .
-
بیگانه خواری
لغتنامه دهخدا
بیگانه خواری . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل لوکوسیتها در بدن چنانست که اجسام خارجی را که وارد بدن شده اند احاطه نموده و بدرون خود میبرند و اگر قابل گوارش باشند خورده و گرنه به نقاط دورتری انتقال میدهند. این عمل را بیگانه خواری و گویچه های ...
-
بیگانه خوی
لغتنامه دهخدا
بیگانه خوی . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بیگانه + خوی ) آنکه عادت و خوی بیگانگان دارد. با خوی دشمنان : ازین آشنایان بیگانه خوی دورویی نگر یکزبانی مجوی .نظامی .