کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی کران
لغتنامه دهخدا
بی کران . [ ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کران ) بی کرانه . بی حد. بی نهایت . (آنندراج ). بی پایان . غیرمحدود. (ناظم الاطباء). نامحدود : نعمتش پاینده باد و دولتش پیوسته باددولت او بی کران و نعمت او بی کنار. فرخی .عمر تو بادا بی کران سود تو بادا بی زیان ه...
-
جستوجو در متن
-
تاب گیری
لغتنامه دهخدا
تاب گیری . (حامص مرکب ) تاب گرفتن : همان بیکران از جهان ایزد است کزو تاب گیری بدانش بد است .فردوسی .
-
فیل مال
لغتنامه دهخدا
فیل مال . (اِ مرکب ) پیل مال . (فرهنگ فارسی معین ). مال بسیار. ثروت بیکران .
-
نهماز
لغتنامه دهخدا
نهماز. [ ن َ ] (ص ) نهمار. (برهان قاطع). عظیم و بیکران باشد. (صحاح الفرس ). ظاهراً تصحیف نهمار است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهمار شود.
-
ابی کرانه
لغتنامه دهخدا
ابی کرانه . [ اَ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بیکران : خیال شعبده ٔ جادوان فرعونست تو گفتی آن سپهستی ابی کرانه و مر.عنصری .
-
طاق خضراء
لغتنامه دهخدا
طاق خضراء. [ ق ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق بازیچه رنگ است که آسمان باشد. (برهان ). آسمان : کیمخت سبز آسمان دارد ادیم بیکران خون شب است این بیگمان بر طاق خضرا ریخته .خاقانی .
-
نامعدود
لغتنامه دهخدا
نامعدود. [ م َ ] (ص مرکب ) بی حساب . بی شمار. ناشمار. بیکران . بی قیاس . بی اندازه . بسیار. || ناشمرده . (ناظم الاطباء). شمرده ناشده : من چه گویم که گر اوصاف جمیلت شمرندخلق آفاق ، بماند طرفی نامعدود.سعدی .
-
پیکران درخش
لغتنامه دهخدا
پیکران درخش . [ پ َ / پ ِ ک َن ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره های آسمانی باشد. (برهان ) صاحب انجمن آرا و هم صاحب آنندراج آرند که در فرهنگ جهانگیری و برهان بمعنی ستارگان آسمان آورده و خطاست ، در بای عربی نوشتن باید زیرا که بیکران درخ...
-
کناره گرد
لغتنامه دهخدا
کناره گرد. [ ک َ / ک ِ رَ / رِ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه در اطراف کار می ماند و داخل در آن نمی شود. (ناظم الاطباء). آنکه به اطراف گردد و در میان نیاید. (آنندراج ) : کناره گرد خطرهای بیکران داردمیانه رو، ز دو جانب نگاهبان دارد. صائب (از آنندراج ).- امثال ...
-
کتگر
لغتنامه دهخدا
کتگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان ). کتگار. درودگر. (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء) : ز هر جانور پیکر بیکران ز ایوان درآویخته کتگران . اسدی (از فرهنگ جهانگیری ).رجوع به کتگار و کتکار و درودگر شو...
-
نحوست
لغتنامه دهخدا
نحوست . [ ن ُ س َ ] (ع مص ) نامبارک و شوم بودن چیزی یا کسی . (فرهنگ نظام ). نحوسة. || (اِمص ) بداختری . نافرجامی . شآمت . بدبختی . نامبارکی . (ناظم الاطباء). ادبار. شومی . نحسی . نحوسة : باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی...
-
پیش قطار
لغتنامه دهخدا
پیش قطار. [ ق َ ] (اِمرکب ، ص مرکب ) شتریکه پیش از دیگران بقطار رود. (آنندراج ). نخستین شتر از شتران قطار کرده : هرسر مو کوکب خورشیدچهرناقه مگو پیش قطار سپهر. وحید (در تعریف ناقه ).بقادری که بدریای بیکران سخن مرا بر اشترک موج کرد پیش قطار.زلالی .
-
دلجو
لغتنامه دهخدا
دلجو. [ دِ ] (نف مرکب ) دل جوی . دلجوینده . جوینده ٔ دل . تسلی دهنده و آرامش دهنده ٔ دل . رجوع به دلجوی شود. || مرغوب . مطلوب . پسندیده . شایسته . موافق . (ناظم الاطباء) : طبع دلجو خوشتر از گنج زر و کان گهرخوی نیکو بهتر از شاهی و ملک بیکران .فرخی .
-
تندیسه
لغتنامه دهخدا
تندیسه . [ ت َ س َ / س ِ] (اِ مرکب ) بمعنی تندیس است که تمثال و صورت و مانند و غیره باشد. (برهان ). پیکر و تصویر و تمثال . (ناظم الاطباء). صورت که پیکر نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی تندس است . (فرهنگ جهانگیری ) : بیاراست آن را به مه پیکران ب...