کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی کاری
لغتنامه دهخدا
بی کاری . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کار. بی شغلی . (ناظم الاطباء). عزل . (منتهی الارب ). کار نداشتن : که از داد و بی کاری و خواسته خروشد بمغز اندرون کاسته . فردوسی . || بی منصبی . || بی خدمتی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کار شود. || تنبلی و بیعاری ...
-
جستوجو در متن
-
عطالت
لغتنامه دهخدا
عطالت . [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) عطالة. بیکاری و معطلی . (از غیاث اللغات ). بیکاری . بطالت . تعطل .عطلت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عطالة شود.- عطالت و بطالت ؛ بیکاری و بیعاری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
غاز چراندن
لغتنامه دهخدا
غاز چراندن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بیکاری است .
-
عطلة
لغتنامه دهخدا
عطلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) بیکاری ، اسم است تعطل را. (منتهی الارب ). بیکاری . (دهار). باقی ماندن بدون عمل و کار. (از اقرب الموارد). عطلت . رجوع به عطلت شود. || بی پیرایگی زن . (منتهی الارب ).
-
عطالة
لغتنامه دهخدا
عطالة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) باطل شدن و بیکار شدن . (از اقرب الموارد). بیکاری و معطلی . (از آنندراج ). عطالت . و رجوع به عطالت شود.
-
ناکارگی
لغتنامه دهخدا
ناکارگی .[ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بیکاری . تعطیل . || بی حاصلی . نابکاری . بیفایدگی . (از ناظم الاطباء).
-
آسوده کاری
لغتنامه دهخدا
آسوده کاری .[ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عطلت . بیکاری : دلم بگرفت از این آسوده کاری که آسایش بود بنیاد خواری .(ویس و رامین ).
-
راحت طلب
لغتنامه دهخدا
راحت طلب . [ ح َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ آسودگی و مجازاً جوینده ٔ فراغت و بیکاری . بیعارو تنبل . (از ناظم الاطباء). آسایش خواه . (آنندراج ).
-
بی مکسبی
لغتنامه دهخدا
بی مکسبی . [ م َ س َ ] (حامص مرکب ) (از: بی +مکسب + ی ) بی پیشگی و بیکاری . بی درآمدی : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی .
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع ُ ] (ع اِمص ) ضعف . (اقرب الموارد). ضعف و سستی . (ناظم الاطباء). || بیکاری . (منتهی الارب ). || بی سازی و بی سلاحی . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
-
گوغازگی
لغتنامه دهخدا
گوغازگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) بیکاری . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). کاهلی : ای بت خیز کیر آخر تا کی از گوغازگی تا چون من صاحب نیابی سخت گیر و چاپلوس (کذا).طیان (فرهنگ اسدی ).
-
کوغادگی
لغتنامه دهخدا
کوغادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) بیکاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای بت خرکیز آخرتا کی کوغادگی تا چون من صاحب نیابی سخت گیر و چاپلوس .طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به مدخل بعد شود.
-
پژمردگی
لغتنامه دهخدا
پژمردگی . [ پ َ م ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت آنکه پژمرده باشد.افسردگی . ذبول . || غمناکی : بکار اندرآی این چه پژمردگی است که پایان بیکاری افسردگی است . نظامی .پژمردگیست در پی هر تازگی که هست پیوسته روی تازه نباشد عروس را.(از تاریخ گیلان مرعشی ).
-
عطلت
لغتنامه دهخدا
عطلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عطلة. بیکاری . (غیاث اللغات ). عطالت . بطالت . بیکاری .تعطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اتفاق خوب چنین افتاد... که خواجه ابوسعید... مرا در این بیغوله ٔ عطلت بازجست . (تاریخ بیهقی ص 71). طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش ت...