کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . (اِ) مال . دارائی . (تحفه ٔ اهل بخارا).
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . (اِخ ) چارلز تیلستن . سیاح و جغرافیدان انگلیسی (1800 - 1874 م .). پس از سیاحت فلسطین حبشه را پویید و نقشه ٔ قسمت زیادی از آن را کشید. در 1847 تا 1860 م . رسالاتی در السنه ٔ حبشی و منبع رود نیل نشر کرد. مسافرت پویشی دیگری به بعضی سرزمینهای مذکور...
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . (ترکی ، اِ) عنوانی است که به شاهزادگان و نجبا داده میشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ). این صورت تصحیفی از «بک » است و بعضی که آن را به شکل «بیک » نویسند غلط است و این لقبی بوده است پائین تر از پاشا و اما خود کلمه ٔ بک مخفف بی...
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . (حرف ) اصل کلمه ٔ لیک است و «باء» به «لام » بدل شده است . لیک . ولی . ولکن . لکن . ولیکن . اما. (یادداشت مؤلف ). در پارسی قدیم به امالت کسره ٔ باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده ومهجورالاستعمال است و «باء» را به «لام » بدل کرده اند ولیکن میگو...
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق ) (از: ب + یک ) از یک . || با یک . (ناظم الاطباء) : چنانکه بتی زرین که بیک میخ ترکیب پذیرفته باشد. (کلیله و دمنه ).- امثال : بیک بانگ علم منه . بیک پول سیاه نمی ارزد . بیک پیاله مست است . بیک جو نیرزد . بیک حمله سپر میفک...
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . [ ب ُی ْ ی َ ](ع اِ) ج ِ بائک . (منتهی الارب ). رجوع به بائک شود.
-
واژههای مشابه
-
کلبی بیک
لغتنامه دهخدا
کلبی بیک . [ ک َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندمان است که در بخش بروجن شهرستان شهر کرد واقع است و 608 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
کوچک بیک
لغتنامه دهخدا
کوچک بیک . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِخ ) صاحب مجالس النفایس وی را امیری بزرگ و صاحب شعر دلپذیر دانسته و این مطلع را از وی آورده است :هر برگ گل که باد ز شاخ درخت ریخت خون از دو چشم بلبل شوریده بخت ریخت .(مجالس النفایس ).
-
ستلمش بیک
لغتنامه دهخدا
ستلمش بیک . [ س َ ت ُ م ُ ب َ ] (اِخ ) ابن مولای . امیر قهستان که در جنگی که بتاریخ نیمه ٔ ربیع الاول 759 هَ . ق . بین او و ملک معزالدین حسین در گرفت کشته شد.ز هجرت هفتصدوپنجاه ونه بودربیع الاول آن ماه خجسته که شد روز دوشنبه نیمه ٔ ماه ستلمش با محمد ...
-
طغایی بیک
لغتنامه دهخدا
طغایی بیک . [ طُ ب َ ] (اِخ ) از امرای ظهیرالدین محمد بابرشاه که در جنگ سمرقند اسیر میرزا جهانگیر شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 265 و 269 شود.
-
طغرل بیک
لغتنامه دهخدا
طغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةالصدور آورده که : در شهور سنه ٔ اربع و عشرین و اربعمائة سلطنت آغاز کرد و سیر حمیده ٔ ملوک پ...
-
ولی بیک
لغتنامه دهخدا
ولی بیک . [ وَ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنه ٔ آن 160 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
یاردانقلی بیک
لغتنامه دهخدا
یاردانقلی بیک . [ ق ُ ب ِ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) یاردانقلی . رجوع به یاردانقلی شود.
-
یعقوب بیک
لغتنامه دهخدا
یعقوب بیک . [ ی َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) سلطان یعقوب ترکمانی ، پسر اوزون حسن . سومین فرمانروای طایفه ٔ آق قویونلو و پسر اوزون حسن بانی این سلسله بود. در زمان پدرش والی دیاربکر بود. پس از مرگ پدر از اطاعت برادرش سلطان خلیل سر پیچید و در حدود سلماس با او ب...