کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیچاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیچاره
لغتنامه دهخدا
بیچاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مسکین . (مهذب الاسماء). عاجز و بی نوا. فرومانده و مأیوس و خوار. مستمند و بی درمان . (از ناظم الاطباء). عاجز. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، بیچارگان . درمانده . ناتوان : بدگشت چرخ با من بیچاره و آهنگ جنگ دارد و پتیاره . کسای...
-
واژههای مشابه
-
پنج بیچاره
لغتنامه دهخدا
پنج بیچاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خمسه ٔ متحیره را گویند یعنی زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد. (برهان قاطع). کیوان و زاووش و بهرام و ناهید و تیر. پنجه ٔ بیچاره .
-
پنجه ٔ بیچاره
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ بیچاره . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پنج بیچاره . خمسه ٔ سیارة. پنج ستاره ٔروان . پنج ستاره ٔ گردان ، تیر و ناهید و بهرام و برجیس و کیوان . عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . خمسه ٔ متحیره . کواکب متحیره . (برهان قاطع) : از هجر م...
-
جستوجو در متن
-
ناتدبیر
لغتنامه دهخدا
ناتدبیر. [ ت َ ] (ص مرکب ) بی فکر. بیچاره . (ناظم الاطباء).
-
اجراذ
لغتنامه دهخدا
اجراذ. [ اِ ] (ع مص ) بیرون کردن . || جدا ساختن . || بیچاره کردن .
-
شقاوی
لغتنامه دهخدا
شقاوی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) بدبخت و بیچاره و مستمند. (ناظم الاطباء).
-
گدا شدن
لغتنامه دهخدا
گدا شدن . [ گ َ / گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیچاره شدن . فقیر شدن . مال خود را از دست دادن .
-
فرمانی
لغتنامه دهخدا
فرمانی . [ ف َ] (ص نسبی ) به فرمان . مطیع. فرمان بردار : گر بدو بنگری امروز یکی لحظت طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی .ناصرخسرو.
-
لیمیاسازی
لغتنامه دهخدا
لیمیاسازی . (حامص مرکب ) عمل لیمیاساز : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی .نظامی .
-
بینجیدن
لغتنامه دهخدا
بینجیدن . [ ی َ جی دَ ] (مص ) انجیدن . بیختن . || اسیر شدن و گرفتار شدن و درمانده و بیچاره شدن . || بی صبر و بی تحمل شدن . (ناظم الاطباء).
-
بی مدد
لغتنامه دهخدا
بی مدد. [ م َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدد) بی یار و بی معین . || بیچاره و فرومانده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدد شود.
-
خاکسارانه
لغتنامه دهخدا
خاکسارانه . [ ن ِ / ن َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور خاکساری . عاجزانه . بیچاره وار.
-
خدازده
لغتنامه دهخدا
خدازده . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از بدبخت . کنایه از بیچاره . آنکه بدبخت و بی کس شده .