کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهوش گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیهوش گشتن
لغتنامه دهخدا
بیهوش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مدهوش گشتن . بیهوش گردیدن . حواس رااز دست دادن . در اثر ضربتی یا داروی بیهوشی مغمی علیه یا مغشی علیه گشتن . از خود بیخود گشتن : چو آواز کوس آمد از پشت پیل همی مرد بیهوش گشت از دو میل . فردوسی .همی بی تن و تاب و بی ...
-
واژههای مشابه
-
بیهوش افتادن
لغتنامه دهخدا
بیهوش افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) بحال اغماء شدن . بیخود شدن . از خود رفتن : از قوت زخم از پای درآمد و بیهوش افتاد. (سندبادنامه ص 82).
-
بیهوش کردن
لغتنامه دهخدا
بیهوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با دارو اغماء آوردن . (یادداشت مؤلف ). بواسطه ٔ داروی بیهوشی شخص را مدهوش کردن . (ناظم الاطباء): اصعاق ؛ بیهوش کردن . (منتهی الارب ). رجوع به بیهش کردن شود.
-
بیهوش گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بیهوش گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیله ٔ داروی بیهوشی یا شیئی دیگر شخصی را بیهوش کردن . اِغماء. (منتهی الارب ).
-
بیهوش دارو
لغتنامه دهخدا
بیهوش دارو. (اِ مرکب ) داروی بیهوشی . دوائی که شخص رابی حس نماید . بیهوشانه .
-
جستوجو در متن
-
ادمیماه
لغتنامه دهخدا
ادمیماه . [ اِ ] (ع مص ) اذمیماه . بیهوش شدن . بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). || از شدت گرما بجوش زدن نزدیک گشتن .
-
خاموش گشتن
لغتنامه دهخدا
خاموش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی صدا گشتن . بی سخن گشتن . خاموش شدن . خاموش گردیدن . اِنصاف . اِرمام . رجوع به «خاموش شدن » و «خامش گردیدن » شود : بروی اندر افتاد و بیهوش گشت نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت . فردوسی .- خاموش گشتن آتش ؛ خاموش شدن آن ...
-
ز خود شدن
لغتنامه دهخدا
ز خودشدن . [ زِ خوَدْ / خُدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیخود و بیهوش شدن . (ناظم الاطباء). از خود شدن . بیخبر و بیهوش شدن . (رشیدی ). بیهوش شدن . از خود رفتن و مدهوش گشتن و بیحس شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به از خود شدن و از خود رفتن شود.
-
فراموش گشتن
لغتنامه دهخدا
فراموش گشتن . [ ف َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن : سخن گوی بیفر و بیهوش گشت پیامش سراسر فراموش گشت . فردوسی .و رجوع به فراموش شود.
-
غلیدن
لغتنامه دهخدا
غلیدن . [ غ َ دَ ] (مص )غلطیدن ستوران در خلاب از غایت تشنگی . (آنندراج ). غلطیدن ستور از بسیاری تشنگی بروی گل . (ناظم الاطباء). || بیهوش شدن . (آنندراج ). بیخود گشتن . (ناظم الاطباء). || غوطه زدن . (آنندراج ). غوطه خوردن . || روان شدن آب . (ناظم الاط...
-
شمانیدن
لغتنامه دهخدا
شمانیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) آشفتن . اضطراب کردن . پریشان کردن . حیران کردن . آشفته کردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). || پریشان شدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || بیهوش شدن . (ناظم الاطباء). || بیهوش گشتن . (ناظم الاطباء) (...
-
بیهش شدن
لغتنامه دهخدا
بیهش شدن . [ هَُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیهوش شدن . از خود بیخود گشتن : هر آنکس که از دور بیند تراشود بیهش و برگزیند ترا. فردوسی .رجوع به بیهش و بیهوش شدن و هوش شود. || از هوش و خرد دور شدن : ای شده مدهوش و بیهش پندحجت را بدارکز عطای پند برتر نیست در دن...
-
رباخ
لغتنامه دهخدا
رباخ . [ رَ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن زن وقت جماع . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). سست شدن زن . || زایل شدن عقل رونده از تعب و ماندگی . || رباخ شتر در ریگزار؛ دشوار شدن راه رفتن بر وی در آن و سست و زبون گشتن وی از خستگی و رنج . رَبَخ . رُبوخ . (از متن ال...