کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بین بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بین بین
لغتنامه دهخدا
بین بین . [ ب َ ن َ ب َ ] (ع ص مرکب ، ق مرکب ) هذا بین بین ؛ یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح . (منتهی الارب )؛ یعنی میان نیکوئی و بدی است . مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسة عشر واصل آن ، بین...
-
جستوجو در متن
-
نزدیک بینی
لغتنامه دهخدا
نزدیک بینی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نزدیک بین بودن . صفت نزدیک بین . رجوع به نزدیک بین شود.
-
بیون
لغتنامه دهخدا
بیون . [ ب ُ ] (ع مص ) بین . بیون . بینونة. بمعنی بین مصدری است . (از منتهی الارب ). رجوع به بین شود.
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
-
ستار
لغتنامه دهخدا
ستار. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است سیاه بین ضیقه و حورا که بین آن و بین ینبع سه روز فاصله است . (از معجم البلدان ).
-
بینابین
لغتنامه دهخدا
بینابین . [ ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] (ق مرکب ) بین بین . میانه ٔ خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). رجوع به بین بین شود.
-
جثا
لغتنامه دهخدا
جثا. [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است بین فدک و خیبر به سر راه مسافران . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) : لعمرک بالبطحاء بین معرف و بین النطاق مسکن و محاضرلعمری لحی بین دار مزاحم و بین الجثا لایحشم الصبر حاضر.بشر ابوالنعمان بن بشر (از معجم البلدان ).
-
خرده نگرش
لغتنامه دهخدا
خرده نگرش . [ خ ُ دَ /دِ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) اندک بین . کوتاه نظر. نظرتنگ .تنگ چشم . چشم تنگ . ندیدبدید. خرده بین . لئیم . کوتاه بین . کوته بین . کم بین . (یادداشت بخط مؤلف ) : خردک نگرش نیست که خرده نگرش کس درگاه بزرگان همه ذل است و هوان است .من...
-
نیک بینی
لغتنامه دهخدا
نیک بینی . (حامص مرکب ) نیک بین بودن . رجوع به نیک بین شود.
-
وین
لغتنامه دهخدا
وین . (نف مرخم ) مبدل بین ، به معنی بیننده . رجوع به بین (نف مرخم ) شود.
-
تاس گردان
لغتنامه دهخدا
تاس گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) تاس بین . (فرهنگ نظام ). رجوع به تاس بین شود.
-
دهان بینی
لغتنامه دهخدا
دهان بینی . [ دَ هام ْ ] (حامص مرکب ) عمل دهان بین . دهن بینی . رجوع به دهان بین شود.
-
نازک بینی
لغتنامه دهخدا
نازک بینی . [ زُ ] (حامص مرکب ) دقت . موشکافی . حالت و صفت نازک بین . رجوع به نازک بین شود.
-
بیون
لغتنامه دهخدا
بیون . [ ب ُ] (ع اِ) ج ِ بین . (منتهی الارب ). رجوع به بین شود.