کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بینی ـکامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عروس بینی
لغتنامه دهخدا
عروس بینی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) خواستگاری . رفتن مادر و خواهر و دیگر کسان زنانه ٔ داماد به خانه ٔ کسان دختردار، برای گزیدن یکی از آنان پسر یا برادر یا کس دیگر خود را. رفتن زنان مرد خواستگار برای دیدن و پسندیدن یا رد کردن دختری یا زنی . (یادداشت مرحو...
-
عاقبت بینی
لغتنامه دهخدا
عاقبت بینی . [ ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) رجوع به عاقبت بین شود.
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
گستاخ بینی
لغتنامه دهخدا
گستاخ بینی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جسارت ورزی . جسوری : فراقش گر کند گستاخ بینی بگو برخیزمت یا مینشینی . نظامی .ز بس گوهرکمرهای شب افروزدر گستاخ بینی بسته بر روز.نظامی .
-
گنده بینی
لغتنامه دهخدا
گنده بینی . [ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که بینی او بوی بد دهد. اخشم .
-
کف بینی
لغتنامه دهخدا
کف بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کف بین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
-
کتاب بینی
لغتنامه دهخدا
کتاب بینی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) فال بینی . فالگیری . رجوع به فال بینی و فالگیری شود.
-
کلان بینی
لغتنامه دهخدا
کلان بینی . [ ک َ لام ْ ] (ص مرکب ) بزرگ بینی . (ناظم الاطباء). دماغ گنده . آنکه بینی کلان دارد. صاحب بینی کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُناب ، اَعنَب ؛ مرد کلان بینی . (منتهی الارب ).
-
کوتاه بینی
لغتنامه دهخدا
کوتاه بینی . (حامص مرکب ) تنگ نظری . تنگ چشمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاه بین شود.
-
کوته بینی
لغتنامه دهخدا
کوته بینی . [ ت َه ْ ] (حامص مرکب ) کوتاه بینی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوته بین ، کوتاه بین و کوتاه بینی شود.
-
نهان بینی
لغتنامه دهخدا
نهان بینی . [ ن ِ / ن َ هام ْ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت نهان بین . رجوع به نهان بین شود.
-
نیک بینی
لغتنامه دهخدا
نیک بینی . (حامص مرکب ) نیک بین بودن . رجوع به نیک بین شود.
-
صورت بینی
لغتنامه دهخدا
صورت بینی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صورت بین . ظاهربینی . به ظاهر نگریستن . مقابل معنی بینی . رجوع به صورت بین شود.
-
عقاب بینی
لغتنامه دهخدا
عقاب بینی . [ ع ُ ] (ص مرکب ) که نوک بینی بسوی انسی برگشته دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).