کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بینظیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی نظیر
لغتنامه دهخدا
بی نظیر. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نظیر) بی مثل .بی مانند. نادر. بی همتا. (ناظم الاطباء) : ای بی قیاس و دولت تو چون تو بی قیاس ای بی نظیر و همت تو چون تو بی نظیر. منوچهری .علم علی نه قال و مقال است عن فلان بل علم او چو در یتیم است بی نظیر. ناصرخسرو...
-
جستوجو در متن
-
استغراق
لغتنامه دهخدا
استغراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) همه را فراگرفتن . (منتهی الارب ). همه را فاگرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استیعاب : اگر در شرح معالی و مغالی که ذات معظم این خواجه ٔ مکرّم و وزیر بینظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق اوراق بپایان نرسد. (تر...
-
بی سر
لغتنامه دهخدا
بی سر. [ س َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر) آنکه سر ندارد. آنچه سر ندارد. بی رأس . تن بدون سر : بیابان بکردار جیحون ز خون یکی بی سر و دیگری سرنگون . فردوسی .ز بس کشته و خسته شد جوی خون یکی بی سر و دیگری سرنگون . فردوسی .بگریند مر دوده و میهنم که بی سر بب...
-
الغبیک
لغتنامه دهخدا
الغبیک . [ اُ ل ُ ب َ ] (اِخ ) پسر شاهرخ از احفاد تیمور لنگ بود. وی با اقتدار و تبحر خویش در علوم و فنون و مخصوصاً در علم هیأت شهرت یافت و از نظر وسعت معلومات یکی از اعاظم حکمای اسلام گردید. زیجی بغایت مقبول موسوم به «زیج الغی » و آثار فنی دیگر بوجو...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین : مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد جزری . برادر میان...