کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمار و علیل و ذلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبگینه ٔ بیمار
لغتنامه دهخدا
آبگینه ٔ بیمار. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیسیار. تفسره . قاروره . دلیل .
-
نرگس بیمار
لغتنامه دهخدا
نرگس بیمار. [ ن َ گ ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم خمارآلود. چشم مخمور. چشم معشوق . رجوع به نرگس شود.
-
خوردی بیمار
لغتنامه دهخدا
خوردی بیمار. [ خوَرْ / خُرْ دی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوراک مریض . خوراک بیمار. غذای بیمار. (یادداشت مؤلف ): مزورة؛ خوردی بیمار. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
زرد و ذلیل
لغتنامه دهخدا
زرد و ذلیل . [ زَ دُ ذَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید در اصل زرد و زریر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زردگونه . ناتوان . لاغر و نحیف . رنگ پریده : که طمع لاغر کند زرد و ذلیل نی ز درد و علت آمد او علیل .مولوی .
-
بیماره
لغتنامه دهخدا
بیماره . [ رَ / رِ ] (ص ) علیل و ناتوان و بیمار. (آنندراج ). مریض و دردمند و بیمار و رنجور و خسته . (از ناظم الاطباء).
-
بیمارژون
لغتنامه دهخدا
بیمارژون . (اِ مرکب ) دسته ای از سپاهیان بیمار و مجروح و خسته و علیل . (ناظم الاطباء).
-
خوار و ذلیل
لغتنامه دهخدا
خوار و ذلیل . [ خوا / خا رُ ذَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ذلیل . بدبخت . بی قدر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
داغر
لغتنامه دهخدا
داغر. [ غ ِ ] (ع ص ) فرومایه و ذلیل : ذهب صاغراً داغراً؛ رفت خوار و ذلیل . (منتهی الارب ).
-
ذلیل
لغتنامه دهخدا
ذلیل . [ ذَ ] (ع ص ) خوار. (دهار). مهین . زبون . حقیر.داخِر . مقابل عزیز، ارجمند، باارج . ج ، اَذِلَّة، ذِلال ، اَذِلاّء : بی دل شود عزیز، که گردد ذلیل و خوار. فرخی .آلتونتاشیان همه ذلیل شدند و برافتادند. (تاریخ بیهقی ص 706).خوکی زدر درآمد در پوست می...
-
ناچاق
لغتنامه دهخدا
ناچاق . (ص مرکب ) ناخوش . بیمار. لاغر. (ناظم الاطباء). مریض و علیل و بیمار. آن که چاق و سلامت نیست . ناتندرست . نحیف . مقابل چاق . و نیز رجوع به متن و حاشیه ٔ ص 2423 برهان چ معین شود.
-
ملیث
لغتنامه دهخدا
ملیث . [ م ُ ل َی ْ ی َ ] (ع ص ) فربه خوار و ذلیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فربه خوار و ذلیل و تنبل از جهت فربهی . (ناظم الاطباء).
-
خوار و ذلیل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خوار و ذلیل گردانیدن . [ خوا /خا رُ ذَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ذلیل کردن . بدبخت کردن .بی قدر کردن . بی اعتبار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بیمارغنج
لغتنامه دهخدا
بیمارغنج . [ غ َ ] (ص مرکب ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). بمعنی بیمارناک و دردمند است یعنی بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. (برهان ). کسی را گویند که اکثر اوقات بیمار باشد. (جهانگیری ). بیمارناک و دردمند و علیل یعنی کسی که بیشتر اوقات رنجور باشد. (ناظم...
-
علیل
لغتنامه دهخدا
علیل . [ ع َ ] (ع ص ) بیمار و رنجور. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، أعِلاّء، عَلیلون ، عَلیلین . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رنجور. بیمار...