کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمار سرپایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبگینه ٔ بیمار
لغتنامه دهخدا
آبگینه ٔ بیمار. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیسیار. تفسره . قاروره . دلیل .
-
نرگس بیمار
لغتنامه دهخدا
نرگس بیمار. [ ن َ گ ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم خمارآلود. چشم مخمور. چشم معشوق . رجوع به نرگس شود.
-
بیمار شدن
لغتنامه دهخدا
بیمار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناتندرست شدن . ناخوش شدن . دچار بیماری شدن . تن بیمار گشتن . اعتلال . (تاج المصادر بیهقی ). سقم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لوعة. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مرض . (منتهی الارب ). مریض شدن . رنجور و علیل گشتن...
-
بیمار گردیدن
لغتنامه دهخدا
بیمار گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) علیل و رنجور شدن . عل ّ. اعتلال . قعم . اِقعام . (از منتهی الارب ).
-
بیمار گشتن
لغتنامه دهخدا
بیمار گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رنجور شدن . مریض گشتن : ولیکن کنون کار ازین درگذشت دل و مغزم از آز بیمار گشت . فردوسی .چو سالش درآمد بهفتاد و هشت جهاندار و بیدار بیمار گشت . فردوسی .چو بشنید شیرویه بیمار گشت ز دیدار او پر ز تیمار گشت . فردوسی .چو...
-
چشم بیمار
لغتنامه دهخدا
چشم بیمار. [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم نیم بسته ای که بر جمال و نیکویی معشوق بیفزاید. (ناظم الاطباء).
-
خاک بیمار
لغتنامه دهخدا
خاک بیمار. (اِ مرکب )کنایه از زر باشد و آن را آتش فسرده نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). زر سرخ . (برهان قاطع).
-
خوردی بیمار
لغتنامه دهخدا
خوردی بیمار. [ خوَرْ / خُرْ دی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوراک مریض . خوراک بیمار. غذای بیمار. (یادداشت مؤلف ): مزورة؛ خوردی بیمار. (یادداشت مؤلف ).