کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمارستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیمارستان
لغتنامه دهخدا
بیمارستان . [ رِ ](اِ مرکب ) (از: بیمار + َِسْتان ، ادات مکان ) خانه وعمارتی که سلاطین در بعضی شهرها بسازند و بیماران راآنجا طبیب دیوانی معالجت نماید و آن را بیمارسان و مارستان نیز گویند. (از انجمن آرا). بیمارخانه . مارستان . (آنندراج ). عمارت و خانه...
-
واژههای مشابه
-
قاضی بیمارستان
لغتنامه دهخدا
قاضی بیمارستان . [ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابومحمدبن عبدالباقی . رجوع به ابومحمدبن عبدالباقی بغدادی شود.
-
جستوجو در متن
-
مارسان
لغتنامه دهخدا
مارسان . [ رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی مارستان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به مارستان و بیمارستان شود.
-
مارستان
لغتنامه دهخدا
مارستان . [ رِ / رَ ] (اِ مرکب ) معرب بیمارستان است . (دهار) (منتهی الارب ). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری ). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان ). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح «راء» است و معرب . بیمار...
-
بیمارگاه
لغتنامه دهخدا
بیمارگاه . (اِ مرکب ) (از: بیمار +گاه ، ادات مکان ) مریضخانه . بیمارستان . جای بیمار.
-
تیمارخانه
لغتنامه دهخدا
تیمارخانه . [ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) بیمارستان و بیمارخانه . (ناظم الاطباء).
-
هروانه
لغتنامه دهخدا
هروانه . [ هََرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) بیمارستان باشد یعنی دارالشفا. (سروری ). هروانگه . بیمارستان .دارالشفا. (برهان ). || نزدیک پارسیان جای بادافراه یعنی جای عقوبت است . (اسدی ). || شکنجه . (برهان ). رجوع به هروانگه و هروانه گه شود.
-
دهشتک
لغتنامه دهخدا
دهشتک . [ ] (اِخ ) طبیب ایرانی به عهد هرون الرشید خلیفه ، رئیس بیمارستان جندی شاپور. برادرزاده ٔ او میخائیل نیز در بیمارستان جندی شاپور با عم خویش همکاری داشت . (تاریخ بیمارستانات دکتر احمد عیسی بیک ص 65).
-
بیمارسان
لغتنامه دهخدا
بیمارسان . (اِ مرکب ) بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند. (برهان ). بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف بیمارستان . (رشیدی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : بسا شارسان گشت بیمارسان بسا گل...
-
کنترات کردن
لغتنامه دهخدا
کنترات کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرارداد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شاه آباد
لغتنامه دهخدا
شاه آباد. (اِخ ) قریه ای بشمال تهران ، تابع شمیرانات و جمعیت آن در حدود ده هزار تن و در آنجا بیمارستان و آسایشگاه مسلولان وجود دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
مریضخانه
لغتنامه دهخدا
مریضخانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بیمارستان . مارستان . دارالمرضی . مستشفی . دارالشفاء.
-
مستشفی
لغتنامه دهخدا
مستشفی . [ م ُ ت َ فا ] (ع اِ) شفاخانه . بیمارستان . مارستان . ج ، مُستَشفَیات .