کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِ) آلتی باشد آهنی که باغبانان و امثال ایشان زمین بدان کنند. (برهان ). آلتی سرپهن که تره کاران بدان کلوخ یکسوی کنند و زمین را بکاوند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی است آهنی که سر آن پهن باشد بدان زمین را کاوند. (غیاث ) (آنندراج ). آلتی آهنین و پهن ...
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) (کوه ...) میانه ٔ بلوک کازرون و بلوک کوه مره شکفت قرار دارد. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) (دریاچه ٔ ...) دریاچه ٔ بین . دریاچه ای در غرب سویس در ایالت برن در دامنه ٔ کوههای ژورا مشتمل بر سن پیر (سابقاً جزیره و اکنون شبه جزیره ) است که در 1765 م . روسو در آن اقامت داشت . بقایای آبراههای دریاچه ٔ بیل درموزه ٔ شهر بیل موجود است ...
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) دهی است به سرخس و از آن ده اند: عصام بن وضاح و محمدبن احمدبن عمرویه و محمدبن حمدون بن خالد. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) دهی است به سند. (منتهی الارب ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) ناحیه ای است در ری و از آن است عبداﷲبن حسن . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . [ ب ِ ] (اِخ ) ماری - هانری . نام مستعار استندال نویسنده ٔ فرانسوی (1783 - 1842 م .) در ارتش ناپلئون خدمت میکرد، و در لشکرکشی به ایتالیا و روسیه شرکت داشت . پس از سقوط ناپلئون ، به میلان رفت (1814 م .) و تا 1825 م . در آنجا زیست و به کارهای ادب...
-
واژههای مشابه
-
کج بیل
لغتنامه دهخدا
کج بیل . [ ک َ ] (اِ مرکب ) بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند. (فرهنگ فارسی معین ). بیل که قسمت دسته ٔ آن منحنی باشد.
-
هرزه بیل
لغتنامه دهخدا
هرزه بیل . [هََ زَ ] (اِخ ) هرزبیل . هرزویل . خرزویل . نام محلی است در نزدیکی منجیل . رجوع به خرزویل و هرزه ول شود.
-
دسته بیل
لغتنامه دهخدا
دسته بیل . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) چوبی استوانه شکل به درازای یک گزونیم که به قسمت فلزی بیل نصب کنند، گرفتن به دست را. عِتر. مر. (منتهی الارب ).
-
دشت بیل
لغتنامه دهخدا
دشت بیل . [ دَ ] (اِخ ) یکی از دهستان های دوگانه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه . آب مزروعی این دهستان از چشمه سارها و آب برف و باران تأمین می گردد. شغل عمده ٔ اهالی این منطقه کشاورزی و گله داری است و از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میشود. جمعیت آن در ...
-
رای بیل
لغتنامه دهخدا
رای بیل . (هندی ، اِ) گل گیاهی هندی است و آن سه گونه میباشد، رای بیل ،موتیه و موکره ، و همه در شکل گیاه بهم شبیهند و در ممالک هند و بنگاله بسیار بهم میرسد و خوشبوست و از آن مانند یاسمین روغن ترتیب میدهند. گیاه آن تا دو ذرع و زیاده میرسد و شاخه های آن...
-
بیل زدن
لغتنامه دهخدا
بیل زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن بیل در شیار کردن یا کندن زمین . با بیل شخم کردن . (یادداشت مؤلف ).- امثال :نه بیل زدم نه پایه ، انگور میخورم در سایه . (یادداشت مؤلف ).
-
بیل آب
لغتنامه دهخدا
بیل آب . (اِ مرکب ) آبی که قبلاً زمین باغ را دهند تا بیل زدن آسان باشد. (یادداشت مؤلف ).