کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعت کردن
لغتنامه دهخدا
بیعت کردن . [ ب َ / ب ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی عهد کردن و دست دادن . (ناظم الاطباء). دست دادن بعلامت اطاعت . (یادداشت مؤلف ) : از ایران بر او کرد بیعت سپاه درم داد یکساله از گنج شاه . فردوسی .چون این بیعت بکردم با من [ طاهر ] صد هزار سوار و ...
-
واژههای مشابه
-
بیعت قوبا
لغتنامه دهخدا
بیعت قوبا. [ ] (اِخ ) بعقوبا. بعقوبة. بنا به گفته ٔ حمداﷲ مستوفی این شهر را دختری ازتخم کسری «قوبا» نام ساخت و «بیعت قوبا» خواند. بمرور زمان بعقوبا شد. (نزهةالقلوب ص 42). رجوع به بعقوبا و بعقوبة و ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 68 شود.
-
بیعت گرفتن
لغتنامه دهخدا
بیعت گرفتن . [ ب َ / ب ِ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عهد و پیمان از کسی گرفتن . پیمان اطاعت ستدن از کسی . (ناظم الاطباء) : و عم خود [ محمد امین ] سلیمان را بنشاند و او بیعت از همه سپاه و رعیت بگرفت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
بیعت نامه
لغتنامه دهخدا
بیعت نامه . [ ب َ / ب ِ ع َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ متضمن بیعت . عهدنامه . پیمان اطاعت : نامه بیاوردندو بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند در آخر این قصه نبشته آید این نامه و بیعت نامه تابر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
بیعت ستاندن
لغتنامه دهخدا
بیعت ستاندن . [ ب َ / ب ِ ع َ س ِ دَ ] (مص مرکب ) بیعت گرفتن . (آنندراج ) : گاه گفتند ما [ مسعود ] بیعت میستانیم لشکر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). کافّه ٔ مردم بغداد قاف تا قاف جهان نامه ها نبشتندو رسولان رفتند تا از اعیان ولاة بیعت میستانند. (تار...
-
جستوجو در متن
-
تصافق
لغتنامه دهخدا
تصافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) با یکدیگر بیعت کردن . (زوزنی ). همدیگر دست زدن در بیع و بیعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبایع قوم . (اقرب الموارد).
-
مبایعة
لغتنامه دهخدا
مبایعة. [ م ُ ی َ ع َ ] (ع مص ) با یکدیگر خرید و فروش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی بیع کردن . (المصادر زوزنی ). مبایعه . خرید و فروش و بیع و شری . (ناظم الاطباء). || بیعت نمودن . قال اﷲ تعالی اذ یبایعونک ت...
-
واجب ساختن
لغتنامه دهخدا
واجب ساختن . [ ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) لازم شمردن . واجب کردن : التزام نمودند ما را آنچه خداوند بر ایشان واجب ساخته از طاعت امام بواسطه ٔ بیعت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). و رجوع به واجب کردن شود.
-
تبایع
لغتنامه دهخدا
تبایع. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) (از «ب ی ع ») با یکدیگر خرید و فروخت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر بیع کردن . (آنندراج ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : وقتی در زمان صاحب عباد رحمه اﷲ تبایعی واقع شد بر صندوقی از جمله ٔ صندوقهایی چند که مان...
-
خرقه به دست کسی تازه کردن
لغتنامه دهخدا
خرقه به دست کسی تازه کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ب ِ دَ ت ِ ک َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از سر نو بمرشد دیگر بیعت کردن . (غیاث اللغات ) : چو زین جایگه عزم دروازه کردبدستش فلک خرقه را تازه کرد.نظامی .
-
پشت دوتا کردن
لغتنامه دهخدا
پشت دوتا کردن . [ پ ُ دُ ک َ دَ] (مص مرکب ) خم کردن . خمیده ساختن پشت : هر که دل یکتا کند در بیعت و پیمان تودور گردون پشت او را کرد نتواند دوتا. معزی . || پشت خم کردن برسم عباد و بندگان در برابر کسی تعظیم را خم شدن . تعظیم با خم کردن پشت : ای شکم خیر...
-
متبایع
لغتنامه دهخدا
متبایع. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) خریدو فروخت کننده با یکدیگر. (آنندراج ). شریک شونده با هم در تجارت و معامله و خرید و فروخت و داد و ستد. (ناظم الاطباء). || متحد شونده با هم بواسطه ٔ بیعت کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبایع شود.
-
پیوسته کردن
لغتنامه دهخدا
پیوسته کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) سَلْسَلة. (تاج المصادر بیهقی ). منسوب کردن . متصل کردن : اول خویشتن را پیوسته کرد به آل طاهربن حسین و او را ولایت هری دادند. (تاریخ سیستان ). || علی الدوام کردن . پیاپی کردن : امیر سبکتکین ......