کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعت شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعت شکستن
لغتنامه دهخدا
بیعت شکستن . [ ب َ / ب ِ ع َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نقض کردن بیعت . برگشتن از بیعت : از ملکان ، عهد تو هرکه شکست از نخست مذهب باطل گرفت بیعت داور شکست .انوری .
-
واژههای مشابه
-
بیعت بستن
لغتنامه دهخدا
بیعت بستن .[ ب َ / ب ِ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بیعت کردن . بیعت رفتن . عهد و پیمان و سازش و موافقت کردن . (آنندراج ) : صمصام الدوله را از قلعه بیرون آوردند و برامارت او بیعت بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287).بسته با کلک او قضا بیعت گفته با رای او ق...
-
بیعت رفتن
لغتنامه دهخدا
بیعت رفتن . [ ب َ / ب ِ ع َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسته شدن بیعت . بیعت بستن و بیعت کردن . (آنندراج ) : نسبتی دارد همانا زلف او با چشم من بیعتی رفته ست گویا هر دو را با یکدگر.معزی نیشابوری .
-
بیعت قوبا
لغتنامه دهخدا
بیعت قوبا. [ ] (اِخ ) بعقوبا. بعقوبة. بنا به گفته ٔ حمداﷲ مستوفی این شهر را دختری ازتخم کسری «قوبا» نام ساخت و «بیعت قوبا» خواند. بمرور زمان بعقوبا شد. (نزهةالقلوب ص 42). رجوع به بعقوبا و بعقوبة و ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 68 شود.
-
بیعت کردن
لغتنامه دهخدا
بیعت کردن . [ ب َ / ب ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی عهد کردن و دست دادن . (ناظم الاطباء). دست دادن بعلامت اطاعت . (یادداشت مؤلف ) : از ایران بر او کرد بیعت سپاه درم داد یکساله از گنج شاه . فردوسی .چون این بیعت بکردم با من [ طاهر ] صد هزار سوار و ...
-
بیعت گرفتن
لغتنامه دهخدا
بیعت گرفتن . [ ب َ / ب ِ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عهد و پیمان از کسی گرفتن . پیمان اطاعت ستدن از کسی . (ناظم الاطباء) : و عم خود [ محمد امین ] سلیمان را بنشاند و او بیعت از همه سپاه و رعیت بگرفت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
بیعت نامه
لغتنامه دهخدا
بیعت نامه . [ ب َ / ب ِ ع َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ متضمن بیعت . عهدنامه . پیمان اطاعت : نامه بیاوردندو بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند در آخر این قصه نبشته آید این نامه و بیعت نامه تابر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
بیعت ستاندن
لغتنامه دهخدا
بیعت ستاندن . [ ب َ / ب ِ ع َ س ِ دَ ] (مص مرکب ) بیعت گرفتن . (آنندراج ) : گاه گفتند ما [ مسعود ] بیعت میستانیم لشکر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). کافّه ٔ مردم بغداد قاف تا قاف جهان نامه ها نبشتندو رسولان رفتند تا از اعیان ولاة بیعت میستانند. (تار...
-
جستوجو در متن
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...
-
رسم شکستن
لغتنامه دهخدا
رسم شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) قاعده و قانونی را بر هم زدن . آیینی را برانداختن . متروک ساختن عادت و امر معمول : اگر بشکنم این بیعت را... یا بشکنم رسمی از رسمهای آن ... ایمان به قرآن نیاورده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317).سر دو چشم تو گرد...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد (ناصر)بن یعقوب (المنصور)بن یوسف بن عبدالمؤمن کومی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به المعتصم المؤمنی از حاکمان دولت مؤمنیه در مغرب اقصی بود. موحدان مراکش پس از خفه کردن عموی عادل او (عبداﷲبن یعقوب ) و شکستن بیعت عمو...
-
جمل
لغتنامه دهخدا
جمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که در ماه جمادی الاخری سال سی وشش هجری میان عایشه و اتباع وی باامیرالمؤمنین علی علیه السلام اتفاق افتاد و چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود این وقعه بنام وقعه ٔ جمل خوانده شد. خلاصه ٔ آن اینکه طلحه و زب...
-
شرط
لغتنامه دهخدا
شرط. [ ش َ ] (ع اِ) پیمان . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). عهد و پیمان . (غیاث اللغات ). در فارسی با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) : به پیوستگی بر گوا ساختندچو زین شرط و پیمان بپرداختند. فردوسی .بدو دادی آن گاه رخ را پدراز...